ماه من گر مهربان بود عایدم او بود و بس

ماه من گر مهربان بود عایدم او بود و بس
محرم جانم اگر بود سایه ام او بود و بس
نامه ای گر مینوشت و شادمان گشتم ز او
سرو جانانم‌ چو مهتاب خانه ام‌او بود و بس
خرمن‌موهای او در دست خود پیچانده ام
نور چشمانم ز رویش شانه ام او بود و بس
من ز سرخین لبانش بوسه ای ور چیده ام
نبض قلبم نا تمام و جامه ام او بود و بس
زین جمال روی او در چشمی گشودم نازنین
شیره جانش چو بودم ناله ام او بودو بس
نقش چشمش پیش رو دارم که هیچ کمرنگ نشد
حسرت دیدار او در طالع ام او بود و بس
دیدگاه ها (۵)

جمعه‌ها شور غزل در دل من می‌جوشدنیستی... باز غزل رخت عزا می‌...

چشمان دل یار پریشان نگرم کرددر مردمک چشم دریغا بَتَرم کرددر ...

کَمانه می کُنَد به دل ، طلوع ِ ناگهان ِ توو شب شکسته می شود ...

با درد عشق از همه کس آشناترموقتی که خود به درد غمش مبتلاترمد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط