*please stey well*PT1
من ا/تم هستم 27 سالمه و یه مشاورم یعنی روانشناس دوساله که کیلینیک خودمو زدم نسبتا هم کارم خوب پیش رفته طبق معمول بیدار شدم کارامو کردم و رفتم سمت کیلینیک...
تغریبا همه ی مراجع هام اومده بودن و فقط یکی دیگه مونده بود وقتی اومد تو یه مرد میانسال حدودا پنجاه ساله بود نشست روی صندلی
+سلام جناب...پارک
اقای پارک:سلام...
+خب بشینید...مشکلتون چیه؟
اقای پارک:خب راستش من برای خودم مزاحم نشدم برای پسرم مزاحم شدم
+پسرتون
اقای پارک :بله
+چطور میتونم کمکتون کنم؟
اقای پارک:خب پسر من حدود یکسال هست که افسردگی شدیدی گرفته هر روانشناس و مشاوری روهم رو که امتحان کردیم فایده نداشته ولی تعریف شما رو زیاد شنیدم پس گفتم یه سر پیش شماهم بیام..
+اهان و به چه علت افسردگی گرفتن؟
اقای پارک:خب دقیقا همون یک سال پیش پسرم عاشق یه دختری بود حدود چند ماه باهم توی رابطه بودن که ی روز اومد پیشم و گفت که میواد باهاش ازدواج کنه منم قبول کردم اما مثل اینکه وقتی رفته بود خونش تا سورپرایزش کنه و ازش خواستگاری کنه دیده که اون دختره با یه پسره ...اره وقتی از دختره پرسیده گفته که من فقط تورو به خاطر مال و اموالت میخواستم نه بخواطر هیچ چیز دیگت من عشق واقعی خودمو پیدا کردم...از اون موقع به بعد به زور غذا مخوره و حتی با دوست هاش هم قطع رابطه کرده...لطفا...لطفا کمکم کنید(گریه)
+جناب پارک گریه نکنید فقط من باید خودشو ببینم تا بتونم قزیه رو حل کنم
اقای پارک:اما هرچی بهش گفتم قبول نکرد...اما میخواستم بهتون یه پیشنهاد بدم که بیاید خونه ی ما تا وقتی پسرم حالش خوب بشه...هرچقدر هم هزینه اش بشه میدم لطفا...لطفا قبول کنید
+اما کیلینیکم چی؟فک نکنم بتونم اینکارو بکنم
اقای پارک:من به اندازه ای که از کیلینیک پول در میارید بهتون میدم فقط لطفا قبول کنید
+هووف باشه قبوله...
اقای پارک:ممنونم...واقعا ممنونم پس تا شب وسایلشون رو جمع کنید ساعت هفت راننده دم در منتظرتون ادرس خونتون لطفا
+بفرمایید
روی یه کاغذ نوشتم و بهشون دادم ازم تشکر کرد و رفت منم کم کم وسایلم و جمع کردم و رفتم رو به منشیم گفتم
+راستی تا چند ماه کیلینیک تعطیله...هر وقت بتونم بهت اطلاع یدم
منشی:چ چرا؟
+خب یه مریض دارم که باید توی خونه درمان بشه...همین پسر اقای
پارک
منشی:اهان
+فعلا خدافظ...
منشی:خدافظ
.
.
.
اسلاید دوم(استایل ا/ت).
.
خببب.فیک جدیدو بدوستید.خیلیا درخواست فیک جیمینو داده بودین:)
پس بفرمایییددد:]
تغریبا همه ی مراجع هام اومده بودن و فقط یکی دیگه مونده بود وقتی اومد تو یه مرد میانسال حدودا پنجاه ساله بود نشست روی صندلی
+سلام جناب...پارک
اقای پارک:سلام...
+خب بشینید...مشکلتون چیه؟
اقای پارک:خب راستش من برای خودم مزاحم نشدم برای پسرم مزاحم شدم
+پسرتون
اقای پارک :بله
+چطور میتونم کمکتون کنم؟
اقای پارک:خب پسر من حدود یکسال هست که افسردگی شدیدی گرفته هر روانشناس و مشاوری روهم رو که امتحان کردیم فایده نداشته ولی تعریف شما رو زیاد شنیدم پس گفتم یه سر پیش شماهم بیام..
+اهان و به چه علت افسردگی گرفتن؟
اقای پارک:خب دقیقا همون یک سال پیش پسرم عاشق یه دختری بود حدود چند ماه باهم توی رابطه بودن که ی روز اومد پیشم و گفت که میواد باهاش ازدواج کنه منم قبول کردم اما مثل اینکه وقتی رفته بود خونش تا سورپرایزش کنه و ازش خواستگاری کنه دیده که اون دختره با یه پسره ...اره وقتی از دختره پرسیده گفته که من فقط تورو به خاطر مال و اموالت میخواستم نه بخواطر هیچ چیز دیگت من عشق واقعی خودمو پیدا کردم...از اون موقع به بعد به زور غذا مخوره و حتی با دوست هاش هم قطع رابطه کرده...لطفا...لطفا کمکم کنید(گریه)
+جناب پارک گریه نکنید فقط من باید خودشو ببینم تا بتونم قزیه رو حل کنم
اقای پارک:اما هرچی بهش گفتم قبول نکرد...اما میخواستم بهتون یه پیشنهاد بدم که بیاید خونه ی ما تا وقتی پسرم حالش خوب بشه...هرچقدر هم هزینه اش بشه میدم لطفا...لطفا قبول کنید
+اما کیلینیکم چی؟فک نکنم بتونم اینکارو بکنم
اقای پارک:من به اندازه ای که از کیلینیک پول در میارید بهتون میدم فقط لطفا قبول کنید
+هووف باشه قبوله...
اقای پارک:ممنونم...واقعا ممنونم پس تا شب وسایلشون رو جمع کنید ساعت هفت راننده دم در منتظرتون ادرس خونتون لطفا
+بفرمایید
روی یه کاغذ نوشتم و بهشون دادم ازم تشکر کرد و رفت منم کم کم وسایلم و جمع کردم و رفتم رو به منشیم گفتم
+راستی تا چند ماه کیلینیک تعطیله...هر وقت بتونم بهت اطلاع یدم
منشی:چ چرا؟
+خب یه مریض دارم که باید توی خونه درمان بشه...همین پسر اقای
پارک
منشی:اهان
+فعلا خدافظ...
منشی:خدافظ
.
.
.
اسلاید دوم(استایل ا/ت).
.
خببب.فیک جدیدو بدوستید.خیلیا درخواست فیک جیمینو داده بودین:)
پس بفرمایییددد:]
۱۸.۳k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.