*please stey well*PT3
رفتم کمک مامانم میزور چیندیم و ناهار خوردیم بعد ناهار با کمک کارمن و گلوری وسایلم رو جمع کردیم ساعت پنج بود یه دوش گرفتم اومدم بیرون و کارامو کردم یه قهوه برای خودم درست کردم و خوردم ساعت حدودای شیش بود که کم کم شروع کردم اماده شدن یه ارایش لایت کردم و یه لباس مناسب پوشیدم وسایلم دم در بود کیفم برداشتم و
جه یی و سوجین و بغل کردم
+دلم عین سگ براتون تنگ میشه
&^فک کردی ما نمیشه
بعدشم رفتم سمت مامان بابام
+دلم برای شماهام تنگ میشه
#ماهم همینطور
$مراقب خودت باش...باشهه
+اوهوم شماهم همینطور
مبایلم زنگ خورد پارک بود
اقای پارک:سلام دخترم ماشینی که برات فرستادم دم در منتظره
+ممنون الان میرم...
تلفن رو قطع کردم و با کمک بابام چمدونام رو تا دم در بردم و گذاشتم توی ماشین...سوار ماشین شدم و حرکت کردیم سمت خونه ی پارک وقتی رسیدیم با یه عمارت خیلی بزرگ مواجه شدم از ماشین پیاده شدم و وارد عمارت شدم پارک با گرمی ازم استقبال کرد همسرش هم اومد و ازم دعوت کرد که برم تو وقتی رفتم تو به خدمتکارا گفتن کمکم چمدونارو بیارن توی اتاقم بعدشم اقای پارک منو برد سمت اتاقم
پارک:بیا دخترم اینم اتاق تو
+ممنون...میتونم اسم پسرتونو بدونم؟
پارک:اهوم جیمین...و میتونم اسم تورو بدونم؟
+حتما.ا/ت...خب از کی باید کارمو شروع کنم؟
پارک:خوشبختم از همنی الان؟
+چشم
پارک:نیازی نیست باهامون رسمی باشی مارو مثل خانواده ی خودت بدون باشه...
+باشه...
رفتم توی اتاقم وصایلم رو جابه جا کردم اتاق خیلی قشنگ بود یکم به اتاق نگاه کردم و نشستم روی تت تا گوشیمو چک کنم که در اتاقم زده شد...(جیوون×)
×میتونم بیام تو؟
+اممم تو جیمینی؟ درسته؟ (اشاره کن دختر ما حتی یکمم شک نداره که امکان داره مریضش جیمینی باشه)
×نه برادرشم جیوون
+اهان خوش بختم...اره بیا
جیوون اومد توی اتاق و گفت
×راستی خودتو معرفی نمیکینی؟
+ا/تم
×چه اسم قشنگی امیدوارم بتونی برادرم و خوب خونی
+امیدوارم
+متونی اتاقشون نشونم بدی؟
×اره حتما...دقیقا چسبیده به اتاق خودت...
+جانم...
×اتاق بغلیه...
+اهان ممنون...من دیگه برم ببینم چیکار میتونم بکنم
×موفق باشی
از اتاق خودم اومدم بیرون و رفتم سمت اتاق جیمین(-) در زدم و ازش اجازه پرسیدم که بیام تو بهم جوابی نداد دوباره در زدم و باز هم جوابی نشنیدم...یک بار دیگه هم در زدم بازم جوابی نشنیدم پس داد زدم.
+من دارم میام تو:/
.
.
.
اسلاید دوم(استایل ا/ت)
اسلاید سوم(جیوون)
جه یی و سوجین و بغل کردم
+دلم عین سگ براتون تنگ میشه
&^فک کردی ما نمیشه
بعدشم رفتم سمت مامان بابام
+دلم برای شماهام تنگ میشه
#ماهم همینطور
$مراقب خودت باش...باشهه
+اوهوم شماهم همینطور
مبایلم زنگ خورد پارک بود
اقای پارک:سلام دخترم ماشینی که برات فرستادم دم در منتظره
+ممنون الان میرم...
تلفن رو قطع کردم و با کمک بابام چمدونام رو تا دم در بردم و گذاشتم توی ماشین...سوار ماشین شدم و حرکت کردیم سمت خونه ی پارک وقتی رسیدیم با یه عمارت خیلی بزرگ مواجه شدم از ماشین پیاده شدم و وارد عمارت شدم پارک با گرمی ازم استقبال کرد همسرش هم اومد و ازم دعوت کرد که برم تو وقتی رفتم تو به خدمتکارا گفتن کمکم چمدونارو بیارن توی اتاقم بعدشم اقای پارک منو برد سمت اتاقم
پارک:بیا دخترم اینم اتاق تو
+ممنون...میتونم اسم پسرتونو بدونم؟
پارک:اهوم جیمین...و میتونم اسم تورو بدونم؟
+حتما.ا/ت...خب از کی باید کارمو شروع کنم؟
پارک:خوشبختم از همنی الان؟
+چشم
پارک:نیازی نیست باهامون رسمی باشی مارو مثل خانواده ی خودت بدون باشه...
+باشه...
رفتم توی اتاقم وصایلم رو جابه جا کردم اتاق خیلی قشنگ بود یکم به اتاق نگاه کردم و نشستم روی تت تا گوشیمو چک کنم که در اتاقم زده شد...(جیوون×)
×میتونم بیام تو؟
+اممم تو جیمینی؟ درسته؟ (اشاره کن دختر ما حتی یکمم شک نداره که امکان داره مریضش جیمینی باشه)
×نه برادرشم جیوون
+اهان خوش بختم...اره بیا
جیوون اومد توی اتاق و گفت
×راستی خودتو معرفی نمیکینی؟
+ا/تم
×چه اسم قشنگی امیدوارم بتونی برادرم و خوب خونی
+امیدوارم
+متونی اتاقشون نشونم بدی؟
×اره حتما...دقیقا چسبیده به اتاق خودت...
+جانم...
×اتاق بغلیه...
+اهان ممنون...من دیگه برم ببینم چیکار میتونم بکنم
×موفق باشی
از اتاق خودم اومدم بیرون و رفتم سمت اتاق جیمین(-) در زدم و ازش اجازه پرسیدم که بیام تو بهم جوابی نداد دوباره در زدم و باز هم جوابی نشنیدم...یک بار دیگه هم در زدم بازم جوابی نشنیدم پس داد زدم.
+من دارم میام تو:/
.
.
.
اسلاید دوم(استایل ا/ت)
اسلاید سوم(جیوون)
۱۰.۷k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.