عشق جاودانه pt18
عشق جاودانه pt18
_بریم لباس عروسی بگیریم تا دیر نشده
+بریم
√ات و کوک رفتن برای خرید لباس اول رفتن لباس عروس بگیرن
=خانم چه نوع لباسی مد نظرتون ؟
+لباس ساده
=خب این چندتا هستن میخواین امتحان کنید
+باشه
√ات رفت که اون سه تا لباس رو امتحان کنه
«««ویو کوک»»»
منتظر ات بودم که اومد بیرون خیلی خوشگل شده بود احساس میکردم دارم خواب میبینم
+خوبه
-اره
+بذار اون دوتا هم بپوشم اونارو هم ببین
-اوهوم
√ات اون دوتا لباس دیگه هم پوشید و کوک دیدشون یکیشو انتخاب کردن و رفتن که لباس داماد بگیرن
✓خوش اومدید
-ممنون یه لباس داماد مشکی ساده میخواستم
✓خب این دوتا هست بفرمایین پرو کنید
«««ویو ات»»»
کوک اومد بیرون کت و شلوار واقعا بهش میومدن هردوتاشو دیدم یکیو انتخاب کردیم رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم رفتیم سمت خونه من ساعت تقریبا هشت بود سر راه غذا هم گرفتین که تو خونه بخوریم
(بعد از خودن شام)
+کوک من میرم بخوابم
-منم میام فردا کلی کار داریم
پرش زمانی به فردا
+از خواب بیدار شدم رفتم یه حموم 10 مینی بعد از منم کوک رفت چندتا میکاپ آرتیست اومدن که برای عروسی امادم کنن زیاد کار خاصی انجام ندادم کلا یه ساعت طول کشید
«««ویو کوک»»»
نزدیکی عروسی بود که ات اومد خیلی خوشگل شده بود نمیتونستم ازش چشم بردارم
+بریم
-بریم
√سوار ماشین شدن و رفتن به سمت تالار
بعد از چند مین رسیدن و وارد تالار سدن همه براشون دست زدن
•اقای جـٔون جونکوک خانم مین ات رو به عنوان همسر خود میپذرین
-بله
•خانم مین ات اقای جـٔون جونکوک رو به عنوان شوهر خود میپذرین
+بله
(دوسال بعد)
+بکهیون کلام رو کجا میبری بیا اینجا ببینم(با خنده)
£بابایی کمک کن
-بیا اینجا ببینم چه خبره
+کلامو نمیده
-چرا نمیدی
£میخواد با خاله ارورا بره بیرون من نمیخوام بره
-خب راستش منم نمیخوام بره،پس بهش نده
+هی وایسا ببینم
(End)
_بریم لباس عروسی بگیریم تا دیر نشده
+بریم
√ات و کوک رفتن برای خرید لباس اول رفتن لباس عروس بگیرن
=خانم چه نوع لباسی مد نظرتون ؟
+لباس ساده
=خب این چندتا هستن میخواین امتحان کنید
+باشه
√ات رفت که اون سه تا لباس رو امتحان کنه
«««ویو کوک»»»
منتظر ات بودم که اومد بیرون خیلی خوشگل شده بود احساس میکردم دارم خواب میبینم
+خوبه
-اره
+بذار اون دوتا هم بپوشم اونارو هم ببین
-اوهوم
√ات اون دوتا لباس دیگه هم پوشید و کوک دیدشون یکیشو انتخاب کردن و رفتن که لباس داماد بگیرن
✓خوش اومدید
-ممنون یه لباس داماد مشکی ساده میخواستم
✓خب این دوتا هست بفرمایین پرو کنید
«««ویو ات»»»
کوک اومد بیرون کت و شلوار واقعا بهش میومدن هردوتاشو دیدم یکیو انتخاب کردیم رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم رفتیم سمت خونه من ساعت تقریبا هشت بود سر راه غذا هم گرفتین که تو خونه بخوریم
(بعد از خودن شام)
+کوک من میرم بخوابم
-منم میام فردا کلی کار داریم
پرش زمانی به فردا
+از خواب بیدار شدم رفتم یه حموم 10 مینی بعد از منم کوک رفت چندتا میکاپ آرتیست اومدن که برای عروسی امادم کنن زیاد کار خاصی انجام ندادم کلا یه ساعت طول کشید
«««ویو کوک»»»
نزدیکی عروسی بود که ات اومد خیلی خوشگل شده بود نمیتونستم ازش چشم بردارم
+بریم
-بریم
√سوار ماشین شدن و رفتن به سمت تالار
بعد از چند مین رسیدن و وارد تالار سدن همه براشون دست زدن
•اقای جـٔون جونکوک خانم مین ات رو به عنوان همسر خود میپذرین
-بله
•خانم مین ات اقای جـٔون جونکوک رو به عنوان شوهر خود میپذرین
+بله
(دوسال بعد)
+بکهیون کلام رو کجا میبری بیا اینجا ببینم(با خنده)
£بابایی کمک کن
-بیا اینجا ببینم چه خبره
+کلامو نمیده
-چرا نمیدی
£میخواد با خاله ارورا بره بیرون من نمیخوام بره
-خب راستش منم نمیخوام بره،پس بهش نده
+هی وایسا ببینم
(End)
۱۵.۸k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.