(چند ماه بعد)
(چند ماه بعد)
چند ماه گذشت ولی هنوز نامجون بهوش
نیومده،این چند ماه دیگه مثل جسد
متحرکم حال و حوصله هیچی رو
ندارم،کارم فقط رفتن به بیمارستان هستش
و اومدن به خونه،نمیتونم غذا بخورم و
پوست و استخون شدم لاغر ،لاغر
خونه مثل همیشه ساکت بود و هیچ صدایی
نمیومد که با زنگ گوشیم به خودم
اومدم،به سمت گوشی رفتم که دیدم الارم
گوشیمه ساعت ملاقات بود زود رفتم یه
لباسی پوشیدم و به سمت بیمارستان رفتم
همین که وارد شدم پرستاری به سمتم اومد
/شما خانم کیم ا.ت هستید درسته؟
چند ماه گذشت ولی هنوز نامجون بهوش
نیومده،این چند ماه دیگه مثل جسد
متحرکم حال و حوصله هیچی رو
ندارم،کارم فقط رفتن به بیمارستان هستش
و اومدن به خونه،نمیتونم غذا بخورم و
پوست و استخون شدم لاغر ،لاغر
خونه مثل همیشه ساکت بود و هیچ صدایی
نمیومد که با زنگ گوشیم به خودم
اومدم،به سمت گوشی رفتم که دیدم الارم
گوشیمه ساعت ملاقات بود زود رفتم یه
لباسی پوشیدم و به سمت بیمارستان رفتم
همین که وارد شدم پرستاری به سمتم اومد
/شما خانم کیم ا.ت هستید درسته؟
۶.۶k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.