چند ماه بعد

(چند ماه بعد)

چند ماه گذشت ولی هنوز نامجون بهوش

نیومده،این چند ماه دیگه مثل جسد

متحرکم حال و حوصله هیچی رو

ندارم،کارم فقط رفتن به بیمارستان هستش

و اومدن به خونه،نمیتونم غذا بخورم و

پوست و استخون شدم لاغر ،لاغر

خونه مثل همیشه ساکت بود و هیچ صدایی

نمیومد که با زنگ گوشیم به خودم

اومدم،به سمت گوشی رفتم که دیدم الارم

گوشیمه ساعت ملاقات بود زود رفتم یه

لباسی پوشیدم و به سمت بیمارستان رفتم

همین که وارد شدم پرستاری به سمتم اومد

/شما خانم کیم ا.ت هستید درسته؟
دیدگاه ها (۰)

/شما خانم کیم ا.ت هستید درسته؟_بله خودمم اتفاقی افتاده؟/مریض...

⋆˙⟡♡˚ ‧₊˚ ☁️⋅♡𓂃 ࣪ ִֶָ☾.₊˚⊹♡☆عمارت☆پارت :3 پدر بزرگ :همونطور ...

⋆˙⟡♡˚ ‧₊˚ ☁️⋅♡𓂃 ࣪ ִֶָ☾.₊˚⊹♡☆عمارت☆پارت :2مشغول خوندن بودم که...

و وراد اتاق شدم،رفتم نشستم روی صندلی هایی که کنار هم چیدا شد...

نام فیک: عشق مخفیPart: 35ویو ات*میز به همون صورتی که چینده ب...

Mafias Stepdaughter

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط