خاطرات یک آرمی فصل ۴ پارت ۱۰
خاطرات یک آرمی فصل ۴ پارت ۱۰
۵ ساعت بعد:
هوا کاملاً تاریک شده بود و چراغ های هواپیما کم نور و آبی..
صدا خُر خُره چند نفرم که رفته بود رو مخم!
اصلا عادت نداشتم تو هواپیما بخوابم! عادت که چه عرض کنم.. اصن نمیتونم تو هواپیما بخوابم!
سنگینیه سری رو روی شونم حس کردم!
اههه مردک گنده چجوری سرشو گذاشته رو شونم!! بابا مگه این اروپاییا ناموص ندارن؟! یعنی این پسرای ایرانیه خراب فقط دم از غیرت میزنن؟؟؟؟ (شمارو به بزرگیه وانیا ببخشید😂💔.. ادب که نداره نمیتونم کاریش کنم😐🤦🏻♀️ من اتفاقا آمار گرفتم از تمام کسایی که این فیک رو میخونن ٪۲۵ درصدشون پسرن.. خیلی درصده چشم گیریه نه؟😅 اولاً که اوپاهای خودم خیلی مخلصم! درسته به روی خودتون نمیارین ولی من میبینمتون!😂😂 کامنت هم که نمیذارید ایشالله خدا ازتون... اهم اهم .. بیخیال برین بخونید گناه دارید😐🤣)
_هیِ! بز.. نهنه!، ببخشید جیمز! بلند شو شونم درد گرفت!
اه چقدر هم خوابش سنگینه این بشر! چه شامپویی هم به موهاش زده! ماشالله ادعا!
_جیمز؟؟ جیمز؟؟
×اه خانم این چه وضعیه؟! ساکت باشید ما داریم میخوابیم!
_آه! ببخشید.. ببخشید...
اهه گندش بزنن! مطمئنم خودشو زده بخواب! پسره ی هیز! بذار برسیم به فرودگاه میگم جونگکوک چشاتو از کاسه در بیاره! انگار من بی کس و کارم.. والله! باشه تو فعلا لالا کن! صبح خودتو بدون دماغ تصور کن عجیجم! دارم برات..
÷مسافران محترم به مقصد خودمون یعنی شهره نیویورک.....
چشامو باز کردم، اه کی رسیدیم؟! من واقعا یه دور تو هواپیما خوابیدم؟؟
+صبحتون بخیر خانوم بداخلاق!
اه! نگوووو نههههه نگووووووووو...
من رو شونه ی این چشم سبزه بز خوابیدم؟! واییی خدا منو بخاطره این همه گناه ببخش!
خودمو جمع و جور کردم و با اخم گفتم
_کاش بیدارم میکردین که روی پنجره سرمو میذاشتم.. اینطوری شونه ی شما هم اذیت نمیشد
با لبخند بهم خیره شد
+نه اصلاً!.. برام خیلی لحظات لذت بخشی بود..
اههههه! شیطونه میگه یه جوری بزنش که هر چی خون داره از دماغ و صورتش بریزه بیرون! البته درست هم میگه ها! ولی حیف دستم گیره جناب بز جان!
دره بالای صندلی رو باز کرد و چمدونم رو کشید بیرون
_خودمم میتونستم چمدونمو بیارم پایین
+وقتی یه مرد اینجاست چه نیازی به این کارها دارید؟!
چه زبون هم میریزه! پسرهی سه نقطه!
با همون اخم چمدونم رو با شدت از دستش بیرون کشیدمو از هواپیما اومدم پایین
همچنان حضورش رو کنارم حس میکردم!
_ببینید آقای محترم! من نامزد دارم.. گمون نکنم از دیدن شما زیاد خوشحال بشه! لطفاً فاصلهتون رو باهام حفظ کنید!
+باشع مشکلی نیست.. چرا منو به نامزدتون معرفی نمیکنید؟! خیلی مشتاقم ببینمش!
......
.
.
.
.
۵ ساعت بعد:
هوا کاملاً تاریک شده بود و چراغ های هواپیما کم نور و آبی..
صدا خُر خُره چند نفرم که رفته بود رو مخم!
اصلا عادت نداشتم تو هواپیما بخوابم! عادت که چه عرض کنم.. اصن نمیتونم تو هواپیما بخوابم!
سنگینیه سری رو روی شونم حس کردم!
اههه مردک گنده چجوری سرشو گذاشته رو شونم!! بابا مگه این اروپاییا ناموص ندارن؟! یعنی این پسرای ایرانیه خراب فقط دم از غیرت میزنن؟؟؟؟ (شمارو به بزرگیه وانیا ببخشید😂💔.. ادب که نداره نمیتونم کاریش کنم😐🤦🏻♀️ من اتفاقا آمار گرفتم از تمام کسایی که این فیک رو میخونن ٪۲۵ درصدشون پسرن.. خیلی درصده چشم گیریه نه؟😅 اولاً که اوپاهای خودم خیلی مخلصم! درسته به روی خودتون نمیارین ولی من میبینمتون!😂😂 کامنت هم که نمیذارید ایشالله خدا ازتون... اهم اهم .. بیخیال برین بخونید گناه دارید😐🤣)
_هیِ! بز.. نهنه!، ببخشید جیمز! بلند شو شونم درد گرفت!
اه چقدر هم خوابش سنگینه این بشر! چه شامپویی هم به موهاش زده! ماشالله ادعا!
_جیمز؟؟ جیمز؟؟
×اه خانم این چه وضعیه؟! ساکت باشید ما داریم میخوابیم!
_آه! ببخشید.. ببخشید...
اهه گندش بزنن! مطمئنم خودشو زده بخواب! پسره ی هیز! بذار برسیم به فرودگاه میگم جونگکوک چشاتو از کاسه در بیاره! انگار من بی کس و کارم.. والله! باشه تو فعلا لالا کن! صبح خودتو بدون دماغ تصور کن عجیجم! دارم برات..
÷مسافران محترم به مقصد خودمون یعنی شهره نیویورک.....
چشامو باز کردم، اه کی رسیدیم؟! من واقعا یه دور تو هواپیما خوابیدم؟؟
+صبحتون بخیر خانوم بداخلاق!
اه! نگوووو نههههه نگووووووووو...
من رو شونه ی این چشم سبزه بز خوابیدم؟! واییی خدا منو بخاطره این همه گناه ببخش!
خودمو جمع و جور کردم و با اخم گفتم
_کاش بیدارم میکردین که روی پنجره سرمو میذاشتم.. اینطوری شونه ی شما هم اذیت نمیشد
با لبخند بهم خیره شد
+نه اصلاً!.. برام خیلی لحظات لذت بخشی بود..
اههههه! شیطونه میگه یه جوری بزنش که هر چی خون داره از دماغ و صورتش بریزه بیرون! البته درست هم میگه ها! ولی حیف دستم گیره جناب بز جان!
دره بالای صندلی رو باز کرد و چمدونم رو کشید بیرون
_خودمم میتونستم چمدونمو بیارم پایین
+وقتی یه مرد اینجاست چه نیازی به این کارها دارید؟!
چه زبون هم میریزه! پسرهی سه نقطه!
با همون اخم چمدونم رو با شدت از دستش بیرون کشیدمو از هواپیما اومدم پایین
همچنان حضورش رو کنارم حس میکردم!
_ببینید آقای محترم! من نامزد دارم.. گمون نکنم از دیدن شما زیاد خوشحال بشه! لطفاً فاصلهتون رو باهام حفظ کنید!
+باشع مشکلی نیست.. چرا منو به نامزدتون معرفی نمیکنید؟! خیلی مشتاقم ببینمش!
......
.
.
.
.
۸.۷k
۲۲ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.