سرگذشت واقعی خودمه
سرگذشت واقعی خودمه
قسمت آخر عشق ویسگونی ❤ ️
قسمت اخر رو با بغض مینویسم با گریه و صدای اهنگ ستایش که یاد اور آن شب نحس اولین دیدارمونه خدا اگ جواب این بغضامو ندی مدیون دلمی ☹ ️
مادر مهران _میدونم میناز جون تو این مدت خیلی سختی کشیدی از اخلاقای تند مهران خونوادت من هیچوقت نمیخاستم این رابطه به این جا بکشه که تو فرار کنی تو مثل دختر منی
_چیشده چی میخاین بهم بگین
دلشوره عجیبی داشتم حس میکردم اتفاقی افتاده
_راستش روم سیاهه دخترم قول بده ک نفرین نکنی گریه نکنی
_بگین چی شده جون به لبم کردین
_مهران دوماد شده
زدم زیر خنده
_خب بگه پشیمون شده کم اورده چرا بهونه های الکی
_نه دخترم بحث پشیمونی نیس بذار واست توضیح بدم
نرگس رو یادته همون ک سرش دعوا میکردین میگفتی باهاش در ارتباطه اون ی زن متاهل توی تهرانه ک تو همون برنامه کوفتی با مهران آشنا شد قبل از تو
مهران خریت کرد و با اون طرح دوستی ریخت بهش گفتم نکن مهران با زن متاهل نباش اما گوش نکرد که نرگس باردار شد و هیچوقت شوهر نرگس نفهمید ک بچه مال اون نیست
اختلافای نرگس با شوهرش زیاد شده بود دنبال راه طلاق بود ک نمیشد و مهران همون زمان با تو اشنا شد یادته شب اولی که با من حرفی زدی میخاستم ی چیزی بگم که مهران نبود همین جریان بود میخاستم بگم از پسر من دل بکن تا اولشه اما مهران منو تهدید کرد ک نباید چیزی بگم و گرنه خرجمو نمیده و خودشو میکشه منم ی زن پیر ترسیدم و مهران میگفت نرگس خوشبخته با شوهرش و واقعنم از نرگس خبری نبود #رمان #سرگذشت #داستان #عشق_ویسگونی
قسمت آخر عشق ویسگونی ❤ ️
قسمت اخر رو با بغض مینویسم با گریه و صدای اهنگ ستایش که یاد اور آن شب نحس اولین دیدارمونه خدا اگ جواب این بغضامو ندی مدیون دلمی ☹ ️
مادر مهران _میدونم میناز جون تو این مدت خیلی سختی کشیدی از اخلاقای تند مهران خونوادت من هیچوقت نمیخاستم این رابطه به این جا بکشه که تو فرار کنی تو مثل دختر منی
_چیشده چی میخاین بهم بگین
دلشوره عجیبی داشتم حس میکردم اتفاقی افتاده
_راستش روم سیاهه دخترم قول بده ک نفرین نکنی گریه نکنی
_بگین چی شده جون به لبم کردین
_مهران دوماد شده
زدم زیر خنده
_خب بگه پشیمون شده کم اورده چرا بهونه های الکی
_نه دخترم بحث پشیمونی نیس بذار واست توضیح بدم
نرگس رو یادته همون ک سرش دعوا میکردین میگفتی باهاش در ارتباطه اون ی زن متاهل توی تهرانه ک تو همون برنامه کوفتی با مهران آشنا شد قبل از تو
مهران خریت کرد و با اون طرح دوستی ریخت بهش گفتم نکن مهران با زن متاهل نباش اما گوش نکرد که نرگس باردار شد و هیچوقت شوهر نرگس نفهمید ک بچه مال اون نیست
اختلافای نرگس با شوهرش زیاد شده بود دنبال راه طلاق بود ک نمیشد و مهران همون زمان با تو اشنا شد یادته شب اولی که با من حرفی زدی میخاستم ی چیزی بگم که مهران نبود همین جریان بود میخاستم بگم از پسر من دل بکن تا اولشه اما مهران منو تهدید کرد ک نباید چیزی بگم و گرنه خرجمو نمیده و خودشو میکشه منم ی زن پیر ترسیدم و مهران میگفت نرگس خوشبخته با شوهرش و واقعنم از نرگس خبری نبود #رمان #سرگذشت #داستان #عشق_ویسگونی
۵۷.۷k
۰۹ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.