🎼🎻💗내 마피아 남편 💗🎼🎻
🎼🎻💗내 마피아 남편 💗🎼🎻
PART:11
[۷ماه بعد]
از زبان ا.ت:
واییییییی فقط ۲ماه مونده که بچم به دنیا بیاد خیلی هیجان دارم 🤧 داشتم فیلم
[عاشقان ماه] قسمت آخر رو نگاه میکردم آخرش گریم گرفت 🥺
دیدم پاپکورنم تمام شده با چشمای اشکی پاشدم داشتم از پله ها که میخواستم برم پامو که رو پله سوم گذاشتم لیز خودم افتادم پایین پاهام،دلم و زیر دلم خیلی درد داشت که دیدم دارم خون ریزی میکنم و سیاهی مطلق.
از زبان کوک:
صدای افتادن شنیدم زود از اتاق کارم آمدم بیرون دیدم ا.ت بخش زمین شده و داره خون ریزی میکنه زود برند استایل بلندش کردم و راهی بیمارستان شدم
یه پرستار نزدیک شد و ا.ت رو ، روی یه تخت گذاشتن و بردنش اتاق عمل بعد ۳ساعت دکتر از اتاق عمل آمد بیرون زود رفتم نزدیکش
کوک:حال زنم و بچم خوبه آقای دکتر
دکتر:حال زنتون خوبه ولی خون زیادی از دست دادن وبچه
کوک:بچه چی
دکتر:مرده😔
کوک رو زمین زانو زد و گریه میکرد و میگفت
کوک:چرااا چرااا نههههه آخه من چی کاره اشتباهی کردم که باید بچم بمیره 😭
کوک:آقای دکتر میتونم زنم رو ببینم
دکتر:بله
کوک وارد اتاق شد و خیلی سرد کنار تخت ا.ت نشست
ا.ت:ک..و..ک.ب.چ..ه «باصدای ضعیف»
کوک:از دستش دادیم 😔
ا.ت شروع کرد به گریه کردن
(یه هفته بعد)
از زبان ا.ت:
رو مبل نشسته بودم و تو فکر بودم از موقعی که بچه رو از دست دادیم کوک خیلی باهام سرد شده و وقتی میخوام باهاش حرف بزنم عصبانی میشه و یه سیلی میزنتم آخه این چه زندگیه ای صدای باز شدن در آمد وقتی به در نگاه کردم خون تو رگام منجمد شد
کوک با یه دختر هرزه عوضی وارد خونه شد
[علامت دختر@]
@ددی این دختره کیه
کوک:خدمتکارمه
@پس چرا لباس خدمتکار نپوشیده
کوک:من میزارم که تو خونه راحت لباس بپوشه
@وای ددی تو خیلی مهربونی
بعد کوک دختره رو برند استایل بلند کرد و برد تو اتاق
منم رفتم پیش اجوما تو اشپز خونه گریه میکردم
ا.ت:آخه من هق چه گناهی هق کردم که باید بچم هق بمیره هق و بعد شوهرم باهام مثل برده ها رفتار کنه هق آخه به اینم میگن هق
منم دوست داشتم بچمو هق کوک فکر هق میکنه من هق قاتل بچم هق من اون بچه رو از جون خودم بیشتر دوست دارم هق
از زبان کوک:
به همه حرفاش گوش دادم قلبم
تیکه تیکه میشد من چرا اینقدر تغییر کردم
رفتم دخترو از خونه پرت کردم بیرون که یه پیام از طرف ناشناس برام آمد رفتم تو اتاق یه ویس بود صدای ا.ت بود
ویس:«من اصلا اون بچه رو دوست نداشتم پس سقطش کردم تا راحت شم»
کوک: واقعا که ا.ت میکشمت
از زبان ادمین:
این ویس رو هیونا درست کرده بود و با یه برنامه صدای خودشو با صدای ا.ت عوض کرد تا بگه ا.ت قاتل بچشه😔
کوک رفت و از مو های ا.ت گرفت و بردش تو حیاط پشتی که خیلی بزرگ بود
کوک:تو بچمون رو کشتی
ا.ت:.....
PART:11
[۷ماه بعد]
از زبان ا.ت:
واییییییی فقط ۲ماه مونده که بچم به دنیا بیاد خیلی هیجان دارم 🤧 داشتم فیلم
[عاشقان ماه] قسمت آخر رو نگاه میکردم آخرش گریم گرفت 🥺
دیدم پاپکورنم تمام شده با چشمای اشکی پاشدم داشتم از پله ها که میخواستم برم پامو که رو پله سوم گذاشتم لیز خودم افتادم پایین پاهام،دلم و زیر دلم خیلی درد داشت که دیدم دارم خون ریزی میکنم و سیاهی مطلق.
از زبان کوک:
صدای افتادن شنیدم زود از اتاق کارم آمدم بیرون دیدم ا.ت بخش زمین شده و داره خون ریزی میکنه زود برند استایل بلندش کردم و راهی بیمارستان شدم
یه پرستار نزدیک شد و ا.ت رو ، روی یه تخت گذاشتن و بردنش اتاق عمل بعد ۳ساعت دکتر از اتاق عمل آمد بیرون زود رفتم نزدیکش
کوک:حال زنم و بچم خوبه آقای دکتر
دکتر:حال زنتون خوبه ولی خون زیادی از دست دادن وبچه
کوک:بچه چی
دکتر:مرده😔
کوک رو زمین زانو زد و گریه میکرد و میگفت
کوک:چرااا چرااا نههههه آخه من چی کاره اشتباهی کردم که باید بچم بمیره 😭
کوک:آقای دکتر میتونم زنم رو ببینم
دکتر:بله
کوک وارد اتاق شد و خیلی سرد کنار تخت ا.ت نشست
ا.ت:ک..و..ک.ب.چ..ه «باصدای ضعیف»
کوک:از دستش دادیم 😔
ا.ت شروع کرد به گریه کردن
(یه هفته بعد)
از زبان ا.ت:
رو مبل نشسته بودم و تو فکر بودم از موقعی که بچه رو از دست دادیم کوک خیلی باهام سرد شده و وقتی میخوام باهاش حرف بزنم عصبانی میشه و یه سیلی میزنتم آخه این چه زندگیه ای صدای باز شدن در آمد وقتی به در نگاه کردم خون تو رگام منجمد شد
کوک با یه دختر هرزه عوضی وارد خونه شد
[علامت دختر@]
@ددی این دختره کیه
کوک:خدمتکارمه
@پس چرا لباس خدمتکار نپوشیده
کوک:من میزارم که تو خونه راحت لباس بپوشه
@وای ددی تو خیلی مهربونی
بعد کوک دختره رو برند استایل بلند کرد و برد تو اتاق
منم رفتم پیش اجوما تو اشپز خونه گریه میکردم
ا.ت:آخه من هق چه گناهی هق کردم که باید بچم هق بمیره هق و بعد شوهرم باهام مثل برده ها رفتار کنه هق آخه به اینم میگن هق
منم دوست داشتم بچمو هق کوک فکر هق میکنه من هق قاتل بچم هق من اون بچه رو از جون خودم بیشتر دوست دارم هق
از زبان کوک:
به همه حرفاش گوش دادم قلبم
تیکه تیکه میشد من چرا اینقدر تغییر کردم
رفتم دخترو از خونه پرت کردم بیرون که یه پیام از طرف ناشناس برام آمد رفتم تو اتاق یه ویس بود صدای ا.ت بود
ویس:«من اصلا اون بچه رو دوست نداشتم پس سقطش کردم تا راحت شم»
کوک: واقعا که ا.ت میکشمت
از زبان ادمین:
این ویس رو هیونا درست کرده بود و با یه برنامه صدای خودشو با صدای ا.ت عوض کرد تا بگه ا.ت قاتل بچشه😔
کوک رفت و از مو های ا.ت گرفت و بردش تو حیاط پشتی که خیلی بزرگ بود
کوک:تو بچمون رو کشتی
ا.ت:.....
۴.۵k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.