فیک :فصل دوم «فقط من، فقط تو »
پارت •26/
ات : برات همه رو میگم
هه را : البته اگه من تا اون موقع. از فضولی نمردم
و هر دو خندیدن
در حال تعریف چرت و پرتی گفتن بودن که
هه را : ولی از حق نگذریم این مستر کیم خیلی جذابه و خفنه
ات : یاااااا
هه را : اوووو خانم غیرتی شد
ات : اره تازه ی بار بخاطرش تا پاسگاه رفتیم
هه را : شئتتتتتت واقعااااا ؟
ات : اوهوم
و قضیه رو تعریف کرد ک هه را پشماش ریخته بود
هه را : اوف خدا چرا باید دو سال لعنتی رو باید تو آمریکا میگذراندم در حالی که اینجا ماجرا هایی که نداشت البته که اونجا خدای نعمت خیلی بزرگ بهم داده اونم جیمین بود
ات : پس خیلی دوستش داری
هه را : اره خیلی
که ات ی پس گردنی بهش میزنه و
ات : خرررر
که هر دو با هم میخندم
ات : نظرت چیه ناهار رو ما آماده کنیم ؟
هه را : آخه فک نکنم بتونیم ماهیگیری کنیما؟
ات : بابا کاری ندارم ک بیا بریم
و تور ماهی رو برداشتن و رفتن
همینطور نیم ساعت منتظر بودن که خبری از ماهی نبود
همونطور که باهاشون رو دراز دادنگه بودن و در حال لذت بردن بودن که
ات : میگم هه را میدونی عمق دریاچه چقدره ؟
هه را : نمیدونم ولی میگن خیلی زیاده
ات : اوه واقعا؟
هه را : اره مواظب باش
که یک لحظه فکرش افتاد به شب
شت امشب قرار بود چیز بشه حسابی حول کرده بود و راه حلی برای فرار نداشت گونه هاش قرمز شده بود. که یهو فکری ب ذهنش رسید
ات : راستی ب نظرت شب بمونیم تو یکی از این کلبه ها ی این نزدیکی ها ؟
هه را : ارههه خیلی باحال میشه یعنی چیزه خب شب ......
که یهو تور ماهی ات سنگین شد
ات : عرررررر هه را بیا کمک ماهی رو گرفتم
هه را حول شده بود چون خودش ی ماهی متوسط گرفته بود
داشت اون رو از آب در میآورد
ولی تور ماهی ات بیش از حد سنگین بود ولی ات ول کن نبود و قصد داشت که اون رو بیرون بکشه یک لحظه تعادلش
رو از دست داد
که هم تور و هم خود ات با هم افتادن داخل دریاچه
ات: جیغغغغغ
هه را : اتتتتتتتتتتت
«هه حالا حال کنید میگفتید هیجانی نبود 😏😌»
🐧🖤
شرط پارت بعد: ۱۲۱تا لایک و کامنت بدون تکرار
ات : برات همه رو میگم
هه را : البته اگه من تا اون موقع. از فضولی نمردم
و هر دو خندیدن
در حال تعریف چرت و پرتی گفتن بودن که
هه را : ولی از حق نگذریم این مستر کیم خیلی جذابه و خفنه
ات : یاااااا
هه را : اوووو خانم غیرتی شد
ات : اره تازه ی بار بخاطرش تا پاسگاه رفتیم
هه را : شئتتتتتت واقعااااا ؟
ات : اوهوم
و قضیه رو تعریف کرد ک هه را پشماش ریخته بود
هه را : اوف خدا چرا باید دو سال لعنتی رو باید تو آمریکا میگذراندم در حالی که اینجا ماجرا هایی که نداشت البته که اونجا خدای نعمت خیلی بزرگ بهم داده اونم جیمین بود
ات : پس خیلی دوستش داری
هه را : اره خیلی
که ات ی پس گردنی بهش میزنه و
ات : خرررر
که هر دو با هم میخندم
ات : نظرت چیه ناهار رو ما آماده کنیم ؟
هه را : آخه فک نکنم بتونیم ماهیگیری کنیما؟
ات : بابا کاری ندارم ک بیا بریم
و تور ماهی رو برداشتن و رفتن
همینطور نیم ساعت منتظر بودن که خبری از ماهی نبود
همونطور که باهاشون رو دراز دادنگه بودن و در حال لذت بردن بودن که
ات : میگم هه را میدونی عمق دریاچه چقدره ؟
هه را : نمیدونم ولی میگن خیلی زیاده
ات : اوه واقعا؟
هه را : اره مواظب باش
که یک لحظه فکرش افتاد به شب
شت امشب قرار بود چیز بشه حسابی حول کرده بود و راه حلی برای فرار نداشت گونه هاش قرمز شده بود. که یهو فکری ب ذهنش رسید
ات : راستی ب نظرت شب بمونیم تو یکی از این کلبه ها ی این نزدیکی ها ؟
هه را : ارههه خیلی باحال میشه یعنی چیزه خب شب ......
که یهو تور ماهی ات سنگین شد
ات : عرررررر هه را بیا کمک ماهی رو گرفتم
هه را حول شده بود چون خودش ی ماهی متوسط گرفته بود
داشت اون رو از آب در میآورد
ولی تور ماهی ات بیش از حد سنگین بود ولی ات ول کن نبود و قصد داشت که اون رو بیرون بکشه یک لحظه تعادلش
رو از دست داد
که هم تور و هم خود ات با هم افتادن داخل دریاچه
ات: جیغغغغغ
هه را : اتتتتتتتتتتت
«هه حالا حال کنید میگفتید هیجانی نبود 😏😌»
🐧🖤
شرط پارت بعد: ۱۲۱تا لایک و کامنت بدون تکرار
۷۰.۸k
۰۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.