*still with me*PT15
مینسو ویو*
ساعت هفت صبح بود باید میرفتم فرود گاه پیشواز خالم بلند شدم یه لباس پوشیدم و رفتم توی فرودگاه منتظر بودم که دیدم یه پسر قد بلند با موهای ویو دار جلوم وایساده و میگه
^ببخشید شما مینسو هستین؟ (علامت پسره^)
÷اره چه طور؟
^یااا مینسو تهیونگم پسر خالت
+چییی! مگه قرار نبود خاله بیاد؟
^قرار بود ولی یکم کار داشت منو فرستاد
÷اهان که اینطور.
چمدونشو برداشت و دنبال سرم اومد سوار ماشین شد و گفت
^راستی تسلیت میگم.
÷چی تو تو از کج میدونی؟
^مجازی باهاش اشنا شدم بعد از اینکه عکسی که باهم داشتین رو پست کرد فهمیدم باهم دوستین وپیج تورو هم که داشتم بعد تو دقیقا صبح چهار شنبه یه اعلامیه استوری کردی و من متوجه شدم واقعا ناراخت شدم.حتی نتونستم یه بار ببینمش)
بغض کلومو گرفته بود اینقدر سنگین بودکه نمیتونستم حرف بزنم ولی کم کم گفتم
÷میخوای بریم پیشش؟
بدون حرفی سرش رو به معنی اره تکون داد
ماشین رو روشن کردم و رفتیم سمت ساختمونی که تمام مراسم ها ی خطم توش برگزار میشد(دقیق یادم نیست اسمشو)راه میرفتیم تا اتاقی که برای جین بود رو پیدا کردیم رفتیم تو ادای احترام کردیم و بعدش تهیونگ زانو زد و گفت
^جیننننن..هقق...دیدی نتونستم ببینمت...هققق مگه تو نگفتی تا نبینیم جای نمیری..هقققققق.
و کم کم گریه هاش بلند تر شد رفتم پشت سرش منم زانو زدم و کنارش نشستم بغلش کردم و گفتم
÷اروم باش اروم باش
^چه طوری وقتی بهترین دوستم مرده
÷درک میکنم اروم باشش.
بلندش کردم و بردمش توی ماشین ماشین رو روشن کردم و حرکت کردم
سمت خونه به ساعت نگاه میکردم ده دقیقه به نه بود از تهیونگ پرسیدم
÷تهیونگا بهم جواب بده میخوای بریم بگردیم یا بریم خونه استراحت کنیم عصر بریم بچرخیم؟
بهم جواب نداد با صدای خیلی بلند گفتم
÷تهیونگااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
ترسید و خیلی متعجب بهم نگاه کرد و گفت
^چته ترسیدم
÷وقتی بهم جواب نمیدی همین میشه دیگه
^اهان خببب امممم بریم خونه )
÷باشه
رفتیم خونه و تهیونگ گفت
^من میرم دوش بگیرم اگه مشکلی نیست
÷نه اشکال نداره) رفتم لباسام رو عوض کردم و توی اتاقم رو تخت دراز کشیدم توی فکر بودم که کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد.
تهیونگ ویو*
بعد از این که اومدیم خونه من رفتم دوش بگیرم مثل همیشه یه هودی و شلوارک برداشتم و رفتم سمت حمام از حمام اومدم بیرون با حوله ای که روی سرم بود رفتم کل خونه روی گشتم و دیدم که به اتاق مینسو رسیدم اخیی خوابه کیوت رفتم سمت اتاقی که بهم داده بود و موهام رو خشک کردم یکم روی تخت دراز کشیدم و سرم رو کردم توی مبایلم و رفتم توی چت گروهیمون با دوستام کوک . نامجون و هوسوک و یونگی و جیمین و البته جین که خب دیگه توی گروه نیست. هوسوک گفت(سلام ته خوبی؟)تهیونگ(اره خوبم) یونگی(تهیونگ رسیدی کره؟) تهیونگ (اره رسیدم چه طور؟) نامجون (حالا که هممون کره ایم البته کوک نیست میتونیم بریم سر خاک جین فردا)تهیونگ(گایز شماهابرین من همین امروز اونجا بودم) کوک(ته اومدی کره خیلی میخوام ببینمت ولی باشه برای یه وقت دیگه چون که الان اومدم پیش مامانم اینا)تهیونگ(فداسرت فقط قول بده مثل جین نباشی)کوک(معلومه چی میگی؟ما همیشه پیشتیم میدونم رفتن جین از پیشمون خیلی ضربه ی بدی به هممون زده اما خب ما قول میدیم پیشت بمونیم) تهیونگ(خوشحالم که شماهارو دارم) و مبایلم رو گذاشتم کنار رفتم توی اشپز خونه در یخچال رو باز کردم هیچی به جز چندتا بطری اب و میوه و شکلات و پاستیل توش نبود در فریزر رو باز کردم توی اونم فقط یخ و مرغ یخ زده و چندتا بستنی یخی بود یدونه بستنی برداشتم و خوردم و رفتم روی حیاط یکم راه رفتم و به باغچه ای داشت رسیدم گلای رز رنگی رنگی که توش بود همشون خشک شده بودن حوصلم داست سر میرفتم پس رفتم و توی گل خونه ای که نزدیک خونه ی مینسو بود دوتا بیلچه و گل های رز با رنگای متفاوت خریدم هرچند فردا میریم اما فکر اونجاش رو هم کردم برگشتم خونه و همه چی رو گذاشتم کنار باغچه روی حیاط به سرایدار خونه ی قدیمیون وقتی توی کره بودیم زنگ زدم و گفتم فردا صبح بیاد تا از خونه مراقبت کنه
.
.
اسلاید دوم(استایل مینسو)
ساعت هفت صبح بود باید میرفتم فرود گاه پیشواز خالم بلند شدم یه لباس پوشیدم و رفتم توی فرودگاه منتظر بودم که دیدم یه پسر قد بلند با موهای ویو دار جلوم وایساده و میگه
^ببخشید شما مینسو هستین؟ (علامت پسره^)
÷اره چه طور؟
^یااا مینسو تهیونگم پسر خالت
+چییی! مگه قرار نبود خاله بیاد؟
^قرار بود ولی یکم کار داشت منو فرستاد
÷اهان که اینطور.
چمدونشو برداشت و دنبال سرم اومد سوار ماشین شد و گفت
^راستی تسلیت میگم.
÷چی تو تو از کج میدونی؟
^مجازی باهاش اشنا شدم بعد از اینکه عکسی که باهم داشتین رو پست کرد فهمیدم باهم دوستین وپیج تورو هم که داشتم بعد تو دقیقا صبح چهار شنبه یه اعلامیه استوری کردی و من متوجه شدم واقعا ناراخت شدم.حتی نتونستم یه بار ببینمش)
بغض کلومو گرفته بود اینقدر سنگین بودکه نمیتونستم حرف بزنم ولی کم کم گفتم
÷میخوای بریم پیشش؟
بدون حرفی سرش رو به معنی اره تکون داد
ماشین رو روشن کردم و رفتیم سمت ساختمونی که تمام مراسم ها ی خطم توش برگزار میشد(دقیق یادم نیست اسمشو)راه میرفتیم تا اتاقی که برای جین بود رو پیدا کردیم رفتیم تو ادای احترام کردیم و بعدش تهیونگ زانو زد و گفت
^جیننننن..هقق...دیدی نتونستم ببینمت...هققق مگه تو نگفتی تا نبینیم جای نمیری..هقققققق.
و کم کم گریه هاش بلند تر شد رفتم پشت سرش منم زانو زدم و کنارش نشستم بغلش کردم و گفتم
÷اروم باش اروم باش
^چه طوری وقتی بهترین دوستم مرده
÷درک میکنم اروم باشش.
بلندش کردم و بردمش توی ماشین ماشین رو روشن کردم و حرکت کردم
سمت خونه به ساعت نگاه میکردم ده دقیقه به نه بود از تهیونگ پرسیدم
÷تهیونگا بهم جواب بده میخوای بریم بگردیم یا بریم خونه استراحت کنیم عصر بریم بچرخیم؟
بهم جواب نداد با صدای خیلی بلند گفتم
÷تهیونگااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
ترسید و خیلی متعجب بهم نگاه کرد و گفت
^چته ترسیدم
÷وقتی بهم جواب نمیدی همین میشه دیگه
^اهان خببب امممم بریم خونه )
÷باشه
رفتیم خونه و تهیونگ گفت
^من میرم دوش بگیرم اگه مشکلی نیست
÷نه اشکال نداره) رفتم لباسام رو عوض کردم و توی اتاقم رو تخت دراز کشیدم توی فکر بودم که کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد.
تهیونگ ویو*
بعد از این که اومدیم خونه من رفتم دوش بگیرم مثل همیشه یه هودی و شلوارک برداشتم و رفتم سمت حمام از حمام اومدم بیرون با حوله ای که روی سرم بود رفتم کل خونه روی گشتم و دیدم که به اتاق مینسو رسیدم اخیی خوابه کیوت رفتم سمت اتاقی که بهم داده بود و موهام رو خشک کردم یکم روی تخت دراز کشیدم و سرم رو کردم توی مبایلم و رفتم توی چت گروهیمون با دوستام کوک . نامجون و هوسوک و یونگی و جیمین و البته جین که خب دیگه توی گروه نیست. هوسوک گفت(سلام ته خوبی؟)تهیونگ(اره خوبم) یونگی(تهیونگ رسیدی کره؟) تهیونگ (اره رسیدم چه طور؟) نامجون (حالا که هممون کره ایم البته کوک نیست میتونیم بریم سر خاک جین فردا)تهیونگ(گایز شماهابرین من همین امروز اونجا بودم) کوک(ته اومدی کره خیلی میخوام ببینمت ولی باشه برای یه وقت دیگه چون که الان اومدم پیش مامانم اینا)تهیونگ(فداسرت فقط قول بده مثل جین نباشی)کوک(معلومه چی میگی؟ما همیشه پیشتیم میدونم رفتن جین از پیشمون خیلی ضربه ی بدی به هممون زده اما خب ما قول میدیم پیشت بمونیم) تهیونگ(خوشحالم که شماهارو دارم) و مبایلم رو گذاشتم کنار رفتم توی اشپز خونه در یخچال رو باز کردم هیچی به جز چندتا بطری اب و میوه و شکلات و پاستیل توش نبود در فریزر رو باز کردم توی اونم فقط یخ و مرغ یخ زده و چندتا بستنی یخی بود یدونه بستنی برداشتم و خوردم و رفتم روی حیاط یکم راه رفتم و به باغچه ای داشت رسیدم گلای رز رنگی رنگی که توش بود همشون خشک شده بودن حوصلم داست سر میرفتم پس رفتم و توی گل خونه ای که نزدیک خونه ی مینسو بود دوتا بیلچه و گل های رز با رنگای متفاوت خریدم هرچند فردا میریم اما فکر اونجاش رو هم کردم برگشتم خونه و همه چی رو گذاشتم کنار باغچه روی حیاط به سرایدار خونه ی قدیمیون وقتی توی کره بودیم زنگ زدم و گفتم فردا صبح بیاد تا از خونه مراقبت کنه
.
.
اسلاید دوم(استایل مینسو)
۸.۸k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.