*still with me*PT14
*مینسو ویو*
بعد از مراسم رفتم خونه و شروع کردم جمع کردن وسایلم چون که فردا خالم میاد و پسفردا حرکت میکنیم سمت پاریس هوففففف چرا من اینقدر استرس دارم درسته که پسر خالم تهیونگ رو خیلی وقته ندیدم اما خب نیازی نیست اینقدر استرس داشته باشم. وسایلم رو جمع کردم و رفتم سمت اشپز خونه تا برای خودم قهوه درست کنم قهوم رو که درست کرم اومدم برون توی حال نشستم و از قهوم لذت میبردم و توی اینستاگرامم میچرخیدم و توی فکر جین بودم.)
*ا/ت ویو*
کم کم ساعت داشت نزدیکای دو میشد و همه دورمون جمع شده بودن که کوک گفت
-کسی اهنگ درخواستی نداره؟؟
که یکی داد زد و گفت
(اهنگ... بخوننن)(هر اهنگی خودتون دوست دارید)
متن اهنگ رو اوردم و شروع کردیم خوندن همینجوری اهنگای مختلف رو خوندیم ساعت حدود چهار صبح بود که همه رفته بودن و فقط ما مونده بودیم که ووجین رو به یونا خمیازه کشید و گفت
(مامانی کی میریم خونه؟) دوشیک هم دست و پاهاش داشت شل میشد که جونگی به من و کوک گفت
(شماها نمیاین ؟)
-نه ما یکم دیر تر میایم همشون نگاه عجیبی بهمون کردن و گفتن
(باشه هرجور راحتین) بعد از این که رفتن با کوک تنها شدم کوک گفت
-بهت خوش گذشت؟
+اره خیلی خوب بود. اما یهو گلو درد گرفتم و افتادم سر سرفه کوک خیلی نگران بهم نگاه کرد و گفت
-ا/ت ا/ت ا/تتت خوبی چیشد یه هو؟
+هیچی فقط چون خیلی وقت بود نخوندم اینجوری شدم سرم رو توی بغلش گرفت و گفت
-ببخشید
+چی چرا؟ تو که کاری نکردی! بهش نگاه کردم دستاش رو گذاشت دو طرف صورتمو من و به خودش نزدیک کرد و لباش رو گذاشت روی لبم . بدوم هیچ حرفی باهاش همراهی کردم بعد از چند مین که هر دو مون نفس کم اوردیم از هم جدا شدیم همینجوری خمار به هم دیگه نگاه میکردیم و نفس نفس میزدیم
-مطمئنا اگه جین هم بود خیلی خوش میگذشت:)
+اهوم دلم ب.ب.براش تنگ شدهه(بغض و بعدش گریه)
بغلم کردو دستشو میکشید روی سرم کم کم اروم شدم و گفتم
+کوک؟
-هوم؟
+اینجا داروخونه هست؟
-اره فک کنم یدونه باشه چطور؟
+بعضی وقتا بعد خوندن گلو درد میشم و این دقیقا همون بعضی وقتاست میشه بریم برای خودم قرص بگیرم؟
-حتما
بلند شدیم و همینجور قدم زنان رفتیم سمت داروخونه قرصی که همیشه برای گلوم میخوردم رو گرفتم و رفتیم خونه وقتی رسیدیم همه خواب بودن یه لیوان اب برداشتم و رفتم تو اتاق قرصم رو خوردم وارایشم و اینا رو هم پاک کردم و مسواک و خواب کوک اومد کنارم خوابید و بغلم کرد من کم کم چشمام سنگین شد.
بعد از مراسم رفتم خونه و شروع کردم جمع کردن وسایلم چون که فردا خالم میاد و پسفردا حرکت میکنیم سمت پاریس هوففففف چرا من اینقدر استرس دارم درسته که پسر خالم تهیونگ رو خیلی وقته ندیدم اما خب نیازی نیست اینقدر استرس داشته باشم. وسایلم رو جمع کردم و رفتم سمت اشپز خونه تا برای خودم قهوه درست کنم قهوم رو که درست کرم اومدم برون توی حال نشستم و از قهوم لذت میبردم و توی اینستاگرامم میچرخیدم و توی فکر جین بودم.)
*ا/ت ویو*
کم کم ساعت داشت نزدیکای دو میشد و همه دورمون جمع شده بودن که کوک گفت
-کسی اهنگ درخواستی نداره؟؟
که یکی داد زد و گفت
(اهنگ... بخوننن)(هر اهنگی خودتون دوست دارید)
متن اهنگ رو اوردم و شروع کردیم خوندن همینجوری اهنگای مختلف رو خوندیم ساعت حدود چهار صبح بود که همه رفته بودن و فقط ما مونده بودیم که ووجین رو به یونا خمیازه کشید و گفت
(مامانی کی میریم خونه؟) دوشیک هم دست و پاهاش داشت شل میشد که جونگی به من و کوک گفت
(شماها نمیاین ؟)
-نه ما یکم دیر تر میایم همشون نگاه عجیبی بهمون کردن و گفتن
(باشه هرجور راحتین) بعد از این که رفتن با کوک تنها شدم کوک گفت
-بهت خوش گذشت؟
+اره خیلی خوب بود. اما یهو گلو درد گرفتم و افتادم سر سرفه کوک خیلی نگران بهم نگاه کرد و گفت
-ا/ت ا/ت ا/تتت خوبی چیشد یه هو؟
+هیچی فقط چون خیلی وقت بود نخوندم اینجوری شدم سرم رو توی بغلش گرفت و گفت
-ببخشید
+چی چرا؟ تو که کاری نکردی! بهش نگاه کردم دستاش رو گذاشت دو طرف صورتمو من و به خودش نزدیک کرد و لباش رو گذاشت روی لبم . بدوم هیچ حرفی باهاش همراهی کردم بعد از چند مین که هر دو مون نفس کم اوردیم از هم جدا شدیم همینجوری خمار به هم دیگه نگاه میکردیم و نفس نفس میزدیم
-مطمئنا اگه جین هم بود خیلی خوش میگذشت:)
+اهوم دلم ب.ب.براش تنگ شدهه(بغض و بعدش گریه)
بغلم کردو دستشو میکشید روی سرم کم کم اروم شدم و گفتم
+کوک؟
-هوم؟
+اینجا داروخونه هست؟
-اره فک کنم یدونه باشه چطور؟
+بعضی وقتا بعد خوندن گلو درد میشم و این دقیقا همون بعضی وقتاست میشه بریم برای خودم قرص بگیرم؟
-حتما
بلند شدیم و همینجور قدم زنان رفتیم سمت داروخونه قرصی که همیشه برای گلوم میخوردم رو گرفتم و رفتیم خونه وقتی رسیدیم همه خواب بودن یه لیوان اب برداشتم و رفتم تو اتاق قرصم رو خوردم وارایشم و اینا رو هم پاک کردم و مسواک و خواب کوک اومد کنارم خوابید و بغلم کرد من کم کم چشمام سنگین شد.
۶.۳k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.