فیک: چرا تو؟
پارت صَدو یک☆
°از سوپری میان بیرون°
یونا: واییی الان فقط یه خوابه که سرحالم میارهه
لِئو: خونه تنهایی اره؟
_اوهوم +نظرت چیه بیای خونه من؟
_خونه تو؟...... بیخیال خودمـ.....
+خاله و بابا خونه نیستن تا هفته دیه مسافرتن بابای توهم که امشب نمیاد پس نـــَ... ظرت چیه؟
_هومم باشه
^میرسن دم در خونه^
لِئو: آممم.... کفشاتو در نمیاری؟
<یونا تو فکر فرو رفته>
لِئو: یونا!! هعی یونا*دستشو میبره جلو چشای یونا*
یونا: بله... چیه؟
لِئو: به چی داری فک میکنی*لبخند*
یونا: ها؟ هیچی....آاا کفشامو کجا بزارم؟
لِئو: جاکفشی داخله.... بار اولت نیستا!!
یونا: آه ببخشید حواسم نبود
+هوم عب نداره بیا تو
_دومین باریه که میدم اینجا.... اوه البته که از اون موقعه چیز خوبی نصیبمون نشد
+به هرحال گذشته هاگذشته.... من میرم حموم میخایـ....
_م... م... منظورت چیه!!
+یاا به چی فک کردی دقیقا؟*پوزخند*منظورم این بود میخای تو اول برو؟
_من به چیزی فکـ..... آمممم نمیخاد میخای تو اول برو
+باشه پس راحت باش
`لِئو میره داخل حموم`
یونا: وایی من چم شده....
°چند دیقه بعد°
'لِئو از حموم میاد بیرون'
لِئو: یونا من اومدم بیرو.... اوه مث اینکه خوابیدی*لبخند*
^میره سمت یوند تا بیدارش کنه^
لِئو: یونا.... نمیخای بری حموم؟ اگه ننیخای پس برو رو تخت بخواب یونااا
_اذیتم نکنید.... ولم کنیین*داره کابوس میبینه*
+یوناا.... پاشو بیدارشو..... ایناهمش یه کابوسه یونا بیدار شو*با دستاش یونا رو تکون میده*
`یونا از خواب پا میشه`
یونا: هومم... چیه چیشدهه
لِئو: داشتی کابوس میدیدی؟
_هومم؟ یادم نی آییی راستی قرار بود برم حموم من رفتم
`یونا میره داخل حموم `
لِئو: یعنی چه کابوسی بود!
مرسییی که حمایتم میکنین قشنگاام 🐣💗
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.