دوستت دارم اما نه مثل سابق احساس میکنم که دیگر دارم عادت
دوستت دارم اما نه مثل سابق. احساس میکنم که دیگر دارم عادت می کنم که تو را دوست داشته باشم. ببخش اما دست خودم نیست تقصیر توست که انقدر نیامدی تا آن شوق و اشتیاق همیشگی ام را از دست دادم. دارم عادت می کنم به جای خالی تو، به این که کل تابستانم را بنشینم گوشه ی اتاقم و برای زمستانت رویا ببافم. خیالت راحت! کلافم را سر انداختم دارم برای هردویمان رویاهای قشنگی می بافم. کل تابستانم را سرگمم. دوستت دارم... دوستت دارم اما ببخش، عادت و عشق کلی با هم تفاوت دارند و من قول میدهم عادت کنم که عاشقت هم باشم. من عادت کردم منتظرت باشم. این که تو کنارم باشی همه چیز را به هم میزند پس از تو می خواهم که زودتر بروی. من عادت کردم که دوستت داشته باشم و تو فرسنگ ها از من دور باشی. من دست از عادت برنمی دارم و تو هم قول بده زودتر از اینجا بروی تا دباره همه چیز بشود مثل سابق. تو دور باشی و من طبق عادت قدیمم دوستت داشته باشم...
احسان کرمی
احسان کرمی
- ۳.۴k
- ۱۹ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط