★سختی★
★سختی★
پارت ۹...
_آفرین خب؟
جونگکوک دوباره نگاهش کرد.
+خ..خب ..چی؟
تهیونگ میز رد دور زد و روی یکی از کاناپه هایی که جلوی میزش بود نشست و درحالی که پاهاشو روی هم مینداخت سیگاری روشن کرد.
_تو پسر باهوشی هستی، مگه نه؟
پک اول سیگارشو زد و دوباره جونگکوکو زیر نظر گرفت.
_پس خوب میدونی چیز خوبی در انتظارت نیست.
دیگه طاقت این فشارو نداشت دستشو به میز گرفت تا نیفته.
+می...میخواید...منو..بکشید؟!
_هی هی نترس
سیگارشو رها کرد و سمت جونگکوک رفت و اونو بین خودش و میز گیر انداخت.
دستشو بالا آورد و از گونه تا گردنشو نوازش کرد.
_تو زیادی برای مردن حیفی.
نیشخندی زد و بیشتر روی جونگکوک خم شد.
_بیا یه معامله کنیم.
باز هم شگرد همیشگیش چند ثانیه سکوت ورد تا تاثیر حرفاش بیشتر بشه.
_من از محافظت میکنم ولی..
جونگکوک که حالا حسابی کنجکاو و در عین حال ترسیده بود زبون باز کرد و پرسید.
+ولی چی؟
تهیونگ دوباره خوشحال از اینکه حرفاش تاثیر داشته.
_میتونی زنده باشی در صورتی که مال من باشی.
ادامه دارد...
پارت ۹...
_آفرین خب؟
جونگکوک دوباره نگاهش کرد.
+خ..خب ..چی؟
تهیونگ میز رد دور زد و روی یکی از کاناپه هایی که جلوی میزش بود نشست و درحالی که پاهاشو روی هم مینداخت سیگاری روشن کرد.
_تو پسر باهوشی هستی، مگه نه؟
پک اول سیگارشو زد و دوباره جونگکوکو زیر نظر گرفت.
_پس خوب میدونی چیز خوبی در انتظارت نیست.
دیگه طاقت این فشارو نداشت دستشو به میز گرفت تا نیفته.
+می...میخواید...منو..بکشید؟!
_هی هی نترس
سیگارشو رها کرد و سمت جونگکوک رفت و اونو بین خودش و میز گیر انداخت.
دستشو بالا آورد و از گونه تا گردنشو نوازش کرد.
_تو زیادی برای مردن حیفی.
نیشخندی زد و بیشتر روی جونگکوک خم شد.
_بیا یه معامله کنیم.
باز هم شگرد همیشگیش چند ثانیه سکوت ورد تا تاثیر حرفاش بیشتر بشه.
_من از محافظت میکنم ولی..
جونگکوک که حالا حسابی کنجکاو و در عین حال ترسیده بود زبون باز کرد و پرسید.
+ولی چی؟
تهیونگ دوباره خوشحال از اینکه حرفاش تاثیر داشته.
_میتونی زنده باشی در صورتی که مال من باشی.
ادامه دارد...
۵.۳k
۲۶ مهر ۱۴۰۳