دفترچه خاطرات💫
دفترچه خاطرات💫
Part:⁶
سریع رفتم دست هاش رو از پشت گرفتم و نذاشتم دختره رو بزنه
اگر یکم دیگه کتک اش میزد قطعا میمرد!
تهیونگ:نکن لیزا(داد)
لیزا:ولم کننننن من باید این زنیکه رو بکشم(عربده)
تهیونگ:لیزااااا(داد)
لیزا به زور دستاش رو از دست های تهیونگ در اورد و فرار کرد
تهیونگ هم میخواست بره دنبالش ولی حال اون دختر اون بغل خوب نبود
تهیونگ:لعنتی!
تهیونگ:دختره..حالت خوبه؟
آمادهی نگاه این ها رو تقریبا داشت به یک روح میگفت
سریع تلفن اش رو در اورد و زنگ زد آمبولانس
پدرش هم که مدیر بود صدا کرد تا بیاد کمک
نبض دختر رو گرفت
اما خیلی ضعیف بود
صدای نزدیک شدن آمبولانس میرسید
پرستار ها سریع اومدند و داشتند میبردنش بیمارستان که تهیونگ بهشون گفت:
تهیونگ:می تونم منم بیام تو آمبولانس؟
پرستار:بله
تهیونگ:مرسی
ویو تهیونگ
سوار آمبولانس شدم
یکم به چهره دختره نگاه کردم که.....این همون دوست جین نبوددددد!
سریع اومدم تلفن ام رو دربیارم و به جین زنگ بزنم که....
پرستار:لطفا اینجا با گوشی صحبت نکنید!
تهیونگ:هوفف
۱۰ دقیقه بعد رسیدیم بیمارستان
دوست جین رو بردن اورژانس
و به من گفتن بیرون تو سالن بمونم
سریع تلفن ام رو درآوردم و به جین زنگ زدم
امیدوارم فقط تو کلاس نباشه
ویو جین
داشتم دنبال ا.ت میگشتم
ولی هیچ جا نبود
یعنی چی نکنه خودش،خودشو از گشنگی خورده؟
از حرفی که زدم خندم گرفت
داشتم میخندیدم که صدای گوشیم اومد
تهیونگ بود
وایی ما که امروز هم رو دیدیم
جواب دادم
جین:الو
تهیونگ:الو جین سریع خودت رو برسون بیمارستان!
جین:چیزی شده؟(نگران)
تهیونگ:آره اون دختره بود که دوستت بود حالش خیلی بده
جین:ها اونو میگ....(اگر بفهمه باهاش واقعا دوست نیستم کونم میزاره)
تهیونگ:چی میگی جین؟
جین:هیچی الان خودم رو میرسونم فقط آدرس بده
تهیونگ:بیا به......
جین:اوکی
ویو جین
خدایا گرفتار شدیم
واقعا دیگه دارم عذاب میکشم
سوار تاکسی شدم و رفتم بیمارستانی که گفته بود
رفتم که دیدم تو راهرو اصلی وایستاده بود
الکی خودم رو زدم به نگرانی و رفتم پیشش
جین:تهیونگ ا.ت کجاست؟(نگران)
تهیونگ:اورژانس(عصبی)
جین:چقد تو عصبی چی شده؟
تهیونگ:میدونی کی به این وضع انداخته اش؟
جین:کی؟
تهیونگ:لیزا!
جین:چییییییی؟(تعجب)
تهیونگ:آره کشیدم گم شده بود اومدم مدرسه شما و.......
جین:باورم نمیشه...
تهیونگ:منم دیدم باورم نمیشد
جین:میدونستم تو مدرسه قلدری میکنه ولی نه اینجوری.
پرستار:همراه مین ا.ت شما بودید؟
تهیونگ: بله چی شده؟
پرستار:لطفا بفرمایید تو اورژانس دکتر شما را کار دارند
تهیونگ:بله بله...جین بیا بریم
با هم رفتیم تو که دیدیم
ا.ت روی تخت خوابیده
حالش واقعا خوب نبود
ادامه دارد....
حمایت ها واقعا کمه🥲
Part:⁶
سریع رفتم دست هاش رو از پشت گرفتم و نذاشتم دختره رو بزنه
اگر یکم دیگه کتک اش میزد قطعا میمرد!
تهیونگ:نکن لیزا(داد)
لیزا:ولم کننننن من باید این زنیکه رو بکشم(عربده)
تهیونگ:لیزااااا(داد)
لیزا به زور دستاش رو از دست های تهیونگ در اورد و فرار کرد
تهیونگ هم میخواست بره دنبالش ولی حال اون دختر اون بغل خوب نبود
تهیونگ:لعنتی!
تهیونگ:دختره..حالت خوبه؟
آمادهی نگاه این ها رو تقریبا داشت به یک روح میگفت
سریع تلفن اش رو در اورد و زنگ زد آمبولانس
پدرش هم که مدیر بود صدا کرد تا بیاد کمک
نبض دختر رو گرفت
اما خیلی ضعیف بود
صدای نزدیک شدن آمبولانس میرسید
پرستار ها سریع اومدند و داشتند میبردنش بیمارستان که تهیونگ بهشون گفت:
تهیونگ:می تونم منم بیام تو آمبولانس؟
پرستار:بله
تهیونگ:مرسی
ویو تهیونگ
سوار آمبولانس شدم
یکم به چهره دختره نگاه کردم که.....این همون دوست جین نبوددددد!
سریع اومدم تلفن ام رو دربیارم و به جین زنگ بزنم که....
پرستار:لطفا اینجا با گوشی صحبت نکنید!
تهیونگ:هوفف
۱۰ دقیقه بعد رسیدیم بیمارستان
دوست جین رو بردن اورژانس
و به من گفتن بیرون تو سالن بمونم
سریع تلفن ام رو درآوردم و به جین زنگ زدم
امیدوارم فقط تو کلاس نباشه
ویو جین
داشتم دنبال ا.ت میگشتم
ولی هیچ جا نبود
یعنی چی نکنه خودش،خودشو از گشنگی خورده؟
از حرفی که زدم خندم گرفت
داشتم میخندیدم که صدای گوشیم اومد
تهیونگ بود
وایی ما که امروز هم رو دیدیم
جواب دادم
جین:الو
تهیونگ:الو جین سریع خودت رو برسون بیمارستان!
جین:چیزی شده؟(نگران)
تهیونگ:آره اون دختره بود که دوستت بود حالش خیلی بده
جین:ها اونو میگ....(اگر بفهمه باهاش واقعا دوست نیستم کونم میزاره)
تهیونگ:چی میگی جین؟
جین:هیچی الان خودم رو میرسونم فقط آدرس بده
تهیونگ:بیا به......
جین:اوکی
ویو جین
خدایا گرفتار شدیم
واقعا دیگه دارم عذاب میکشم
سوار تاکسی شدم و رفتم بیمارستانی که گفته بود
رفتم که دیدم تو راهرو اصلی وایستاده بود
الکی خودم رو زدم به نگرانی و رفتم پیشش
جین:تهیونگ ا.ت کجاست؟(نگران)
تهیونگ:اورژانس(عصبی)
جین:چقد تو عصبی چی شده؟
تهیونگ:میدونی کی به این وضع انداخته اش؟
جین:کی؟
تهیونگ:لیزا!
جین:چییییییی؟(تعجب)
تهیونگ:آره کشیدم گم شده بود اومدم مدرسه شما و.......
جین:باورم نمیشه...
تهیونگ:منم دیدم باورم نمیشد
جین:میدونستم تو مدرسه قلدری میکنه ولی نه اینجوری.
پرستار:همراه مین ا.ت شما بودید؟
تهیونگ: بله چی شده؟
پرستار:لطفا بفرمایید تو اورژانس دکتر شما را کار دارند
تهیونگ:بله بله...جین بیا بریم
با هم رفتیم تو که دیدیم
ا.ت روی تخت خوابیده
حالش واقعا خوب نبود
ادامه دارد....
حمایت ها واقعا کمه🥲
۸۸۱
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.