عشق اغیشته به خون
عشق اغیشته به خون )
پارت ۱۸۷
ای چون : اگه نبودی امروز نقشه های منم خراب نمیشدند
میونشی حرصی خندید : فکردی متوجه نمیشم .. تو با استفاده از جونا میخواهی وارد خونه داداشم بشی .. تا اونی رو اذیت کنی
ای چون مخکم تر انگشت های میونشی را فشرد .. که باعث جمع شدن اشک های دخترک در چشم هایش شد ..: دهن کوچولو ببند وگرنه قبل از جیمین من میبندمش
چرخی به میونشی داد که باعث عوض شدن دخترا شد... حالا دست زریف و قرمز مانند میونشی در دست گرم مرد ای قرار گرفت به پایین خیره شد و از خدا تشکر کرد که ماسک داشت و اشک هایش را کسی نمیدید
جیمین: بچه کوچولو ؟
صدای مردانه جیمین باعث خراب شدن افکارش شد ، مات و مبهوت سر بلند کرد و زل زد به مرد ماسک زده چشم های خاکستری اش قشنگ معلومه بود جیمینه چقدر احساس امنیت کرده بود ولی تا قبل از اینکه اتفاق های امروز در سرش گشت .. دیدش را دزدید و این جیمین بود که کمر میونشی را محکم سمت خودش کشید و محکم دکم گوش اش گفت
جیمین : Je vous envie.
میونشی گیچ نگاهش کرد و محکم گفت : زبون کره ای بگو .. چیداری میگی
جیمین خبیث نگاهش کرد : مگه به زبون فرانسوی متوجه نمیشی ؟
چرخ محکمی به میونشی داد که سمت وسط میدان رفتند .. چرخ دیگری محکم تر بهش داد و سمت خودش کشاند میونشی تند گفت : آروم تر .. بگو چی بهم گفتی
جیمین کمی جدی گفت : چه نیازیه .. خوب
میونشی اخم کرد : من دیگه نمیخواهم برقصم ..
جیمین : باید حرف بزنیم ... میونشی پوسخند زد: با مرد های دیگری خوب میرقصیدی با شوهرت نمیرقصی ؟
میونشی : آره خوب وقتی منو دیدی گفتی بچه عاشق این هستی درسته ؟
جیمین اخم کرد : باید حرف بزنیم
میونشی دستش را از میان دست جیمین بیرون کشید و قدمی ازش فاصله گرفت و جدی گفت : راجبه چی .... جیمین دست تو جیب کرد : امروز !...
میونشی : لطفاً... صداش بغض داشت نه از درد بلکه از شکستن دل خودش جیمین عمیق و ناراحت نگاهش کرد و تند گفت : چرا اینجوری رفتار میکنی بزار حرف بزنیم
میونشی تند دوید و از آن جمع دور شد با دست آزادش دامنش را به دست گرفت .. مین جی غرق خنده پیشانیش روی پیشانی تهیونگ تکیه داده بود ولی با دیدن آن صحنه نگران ساف ایستاد .. تهیونگ شوکه رد نگاهش را دنبال کرد
مین جی : برو پیش جیمین زود ..
مین جی از شوهرش فاصله گرفت ، ولی انگشت تهیونگ محکم انگشت مین جی را اسیر گرفت پشت به هم دیگری ایستادن .. تهیونگ: چرا باید برم ؟ اونم پیش جیمین
دخترک قد بلند مات و مبهوت سمتش چرخید بلافاصله مشت آرومی به بازو اش زد و جلوش ایستاد تهیونگ بلند خندید و بازو هایش را باز کرد محکم مین جی را در بازو هایش کشید و با لبخند گفت : دور نشو ازم .. درسته که عاشق هم نیستیم ولی زنمی بهت علاقه ای دارم
پارت ۱۸۷
ای چون : اگه نبودی امروز نقشه های منم خراب نمیشدند
میونشی حرصی خندید : فکردی متوجه نمیشم .. تو با استفاده از جونا میخواهی وارد خونه داداشم بشی .. تا اونی رو اذیت کنی
ای چون مخکم تر انگشت های میونشی را فشرد .. که باعث جمع شدن اشک های دخترک در چشم هایش شد ..: دهن کوچولو ببند وگرنه قبل از جیمین من میبندمش
چرخی به میونشی داد که باعث عوض شدن دخترا شد... حالا دست زریف و قرمز مانند میونشی در دست گرم مرد ای قرار گرفت به پایین خیره شد و از خدا تشکر کرد که ماسک داشت و اشک هایش را کسی نمیدید
جیمین: بچه کوچولو ؟
صدای مردانه جیمین باعث خراب شدن افکارش شد ، مات و مبهوت سر بلند کرد و زل زد به مرد ماسک زده چشم های خاکستری اش قشنگ معلومه بود جیمینه چقدر احساس امنیت کرده بود ولی تا قبل از اینکه اتفاق های امروز در سرش گشت .. دیدش را دزدید و این جیمین بود که کمر میونشی را محکم سمت خودش کشید و محکم دکم گوش اش گفت
جیمین : Je vous envie.
میونشی گیچ نگاهش کرد و محکم گفت : زبون کره ای بگو .. چیداری میگی
جیمین خبیث نگاهش کرد : مگه به زبون فرانسوی متوجه نمیشی ؟
چرخ محکمی به میونشی داد که سمت وسط میدان رفتند .. چرخ دیگری محکم تر بهش داد و سمت خودش کشاند میونشی تند گفت : آروم تر .. بگو چی بهم گفتی
جیمین کمی جدی گفت : چه نیازیه .. خوب
میونشی اخم کرد : من دیگه نمیخواهم برقصم ..
جیمین : باید حرف بزنیم ... میونشی پوسخند زد: با مرد های دیگری خوب میرقصیدی با شوهرت نمیرقصی ؟
میونشی : آره خوب وقتی منو دیدی گفتی بچه عاشق این هستی درسته ؟
جیمین اخم کرد : باید حرف بزنیم
میونشی دستش را از میان دست جیمین بیرون کشید و قدمی ازش فاصله گرفت و جدی گفت : راجبه چی .... جیمین دست تو جیب کرد : امروز !...
میونشی : لطفاً... صداش بغض داشت نه از درد بلکه از شکستن دل خودش جیمین عمیق و ناراحت نگاهش کرد و تند گفت : چرا اینجوری رفتار میکنی بزار حرف بزنیم
میونشی تند دوید و از آن جمع دور شد با دست آزادش دامنش را به دست گرفت .. مین جی غرق خنده پیشانیش روی پیشانی تهیونگ تکیه داده بود ولی با دیدن آن صحنه نگران ساف ایستاد .. تهیونگ شوکه رد نگاهش را دنبال کرد
مین جی : برو پیش جیمین زود ..
مین جی از شوهرش فاصله گرفت ، ولی انگشت تهیونگ محکم انگشت مین جی را اسیر گرفت پشت به هم دیگری ایستادن .. تهیونگ: چرا باید برم ؟ اونم پیش جیمین
دخترک قد بلند مات و مبهوت سمتش چرخید بلافاصله مشت آرومی به بازو اش زد و جلوش ایستاد تهیونگ بلند خندید و بازو هایش را باز کرد محکم مین جی را در بازو هایش کشید و با لبخند گفت : دور نشو ازم .. درسته که عاشق هم نیستیم ولی زنمی بهت علاقه ای دارم
- ۵۵۳
- ۰۸ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط