عشق اغیشته به خون
عشق اغیشته به خون )
پارت ۱۸۶
مدیر آن جشن تمام دخترای جوانی که در لباس ستی در تن داشت را یک طرف بردن و پ تمام پسرای جوان ای که کت مشکی و طلایی یک ستی در تن داشت را روبه رو آن ها قرار گرفتند .. مجری با انرژی بسیار بالا خندید و در میکروفن بلند گفت. : خیلی خوشحالم خیلی و بجای شما جوونا
میدونم براتون سخت میشه که زوج خودتون رو در حال رقصیدن پیدا کنید .. ولی این قانون رقصه .. بیاییم بازی رو شروع کنیم...
تمام خانم و آقایان مسن دست زدن .. و در داریه گرد بلند میدان رقص تمام دختران لباس مشکی همراه با چهره پوشیده ایستادن ..
تهیونگ چشم تند کرد .. مین جی مین جی مین جی این چیزی بود که در ذهنش تکرار. میکرد .. ولی .. این تهیونگ دوقطبی بود براش سخت نبود همسر خسته اش را پیدا کند .. موزیک در حال بخش شد .. کنار دختری ایستاد .. به قدم کوتاهش بلند خندید دخترک متوجه شد و اخم کرد ازش فاصله گرفت .. مردا دور داریه جمع بودن .. و دخترای هم رنگ لباس وست ایستاده بودن .. در هر ریتم آهنگ دختران جا به جا میشدن ..
مین جی دستش را در دست جیمین گذاشت و کمی دلخور گفت : مرد عوضی معلومه
جیمین صدا خواهرش را شنید و با لبخند و ذوق گفت : مینم تویی ترو خدا بگو میونشی کجاست ؟
جیمین چرخی به مین جی داد . : بگو دیگه ..
خواهر سرتقش محکم گفت : ساکت شو دختره رو خیلی ناراحت کردی امرا بهت بگم .. ریتم آهنگ شد و مین جی با چرخشی از جیمین به سمت دیگری رفت ... زوج اول همراه خودش را یافت و در وسط میدان در حال رقص عاشقانه ای شدن ..
تهیونگ دیگه کلافه شد و با پرویی گفت : چیه انتظار داری با تو برقسم .. برو کنار .. دیگه ..
دخترک مات و مبهوت نگاهش کرد سپس ازش جدا شد و سمت کناری چرخید .. حالا دختر کم قد خودش همراهش رقصی شد .. بازم کلافه گفت : امرا به کمرت دست نمیزنم .. همسرم کجاست پسـ... ولی با دیدن زخم روی ترقوه دخترک .. با چشم های متعجب به چشم های دخترک زل زد : مین جی ؟
دخترک دستش را در دست تهیونگ قفل کرد و آروم سمت گوش اش گفت : وقتی دستتو رو کمرم مزاری که رقص نمیشه
تهیونگ مثل بچه ای شده بود که آبنبات اش را بهش داده بود شیرین خندید و هر دو دستش را روی پهلو مین جی گذاشت. ناگاهی بلندش کرد و در هوا و خاند .. مین جی بدون اختیار بلند خندید که باعث شد در میان میدان برود ..
دخترک را روی زمین گذاشت و با لبخند گفت : دیر کردی ..
مین جی هر دو دستش را دور گردن تهیونگ حلقه کرد : باید صبر کنی دیگه .. دست های تهیونگ روی پهلو عغیس سر خوردن و جا گرفتن به خودش نزدیکش کرد و زل زد به ماسک اش : دختر داشتم کلافه میشدم .. همش دخترای زشت و قد کوتاه ..
ای چون پهلو دختری که روبه رو اش بود را محکم چنگ زد و آروم دم گوشش گفت : میونشی کوچولو.. آره
پارت ۱۸۶
مدیر آن جشن تمام دخترای جوانی که در لباس ستی در تن داشت را یک طرف بردن و پ تمام پسرای جوان ای که کت مشکی و طلایی یک ستی در تن داشت را روبه رو آن ها قرار گرفتند .. مجری با انرژی بسیار بالا خندید و در میکروفن بلند گفت. : خیلی خوشحالم خیلی و بجای شما جوونا
میدونم براتون سخت میشه که زوج خودتون رو در حال رقصیدن پیدا کنید .. ولی این قانون رقصه .. بیاییم بازی رو شروع کنیم...
تمام خانم و آقایان مسن دست زدن .. و در داریه گرد بلند میدان رقص تمام دختران لباس مشکی همراه با چهره پوشیده ایستادن ..
تهیونگ چشم تند کرد .. مین جی مین جی مین جی این چیزی بود که در ذهنش تکرار. میکرد .. ولی .. این تهیونگ دوقطبی بود براش سخت نبود همسر خسته اش را پیدا کند .. موزیک در حال بخش شد .. کنار دختری ایستاد .. به قدم کوتاهش بلند خندید دخترک متوجه شد و اخم کرد ازش فاصله گرفت .. مردا دور داریه جمع بودن .. و دخترای هم رنگ لباس وست ایستاده بودن .. در هر ریتم آهنگ دختران جا به جا میشدن ..
مین جی دستش را در دست جیمین گذاشت و کمی دلخور گفت : مرد عوضی معلومه
جیمین صدا خواهرش را شنید و با لبخند و ذوق گفت : مینم تویی ترو خدا بگو میونشی کجاست ؟
جیمین چرخی به مین جی داد . : بگو دیگه ..
خواهر سرتقش محکم گفت : ساکت شو دختره رو خیلی ناراحت کردی امرا بهت بگم .. ریتم آهنگ شد و مین جی با چرخشی از جیمین به سمت دیگری رفت ... زوج اول همراه خودش را یافت و در وسط میدان در حال رقص عاشقانه ای شدن ..
تهیونگ دیگه کلافه شد و با پرویی گفت : چیه انتظار داری با تو برقسم .. برو کنار .. دیگه ..
دخترک مات و مبهوت نگاهش کرد سپس ازش جدا شد و سمت کناری چرخید .. حالا دختر کم قد خودش همراهش رقصی شد .. بازم کلافه گفت : امرا به کمرت دست نمیزنم .. همسرم کجاست پسـ... ولی با دیدن زخم روی ترقوه دخترک .. با چشم های متعجب به چشم های دخترک زل زد : مین جی ؟
دخترک دستش را در دست تهیونگ قفل کرد و آروم سمت گوش اش گفت : وقتی دستتو رو کمرم مزاری که رقص نمیشه
تهیونگ مثل بچه ای شده بود که آبنبات اش را بهش داده بود شیرین خندید و هر دو دستش را روی پهلو مین جی گذاشت. ناگاهی بلندش کرد و در هوا و خاند .. مین جی بدون اختیار بلند خندید که باعث شد در میان میدان برود ..
دخترک را روی زمین گذاشت و با لبخند گفت : دیر کردی ..
مین جی هر دو دستش را دور گردن تهیونگ حلقه کرد : باید صبر کنی دیگه .. دست های تهیونگ روی پهلو عغیس سر خوردن و جا گرفتن به خودش نزدیکش کرد و زل زد به ماسک اش : دختر داشتم کلافه میشدم .. همش دخترای زشت و قد کوتاه ..
ای چون پهلو دختری که روبه رو اش بود را محکم چنگ زد و آروم دم گوشش گفت : میونشی کوچولو.. آره
- ۶۳۵
- ۰۸ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط