آنالیخب بهتره دیگه برم ادامه جلسمون واسه فردا
#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦
𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟓
آنالی:خب بهتره دیگه برم ادامه جلسمون واسه فردا.
آنالی بی درنگ از اتاق بیرون زد.
أنالی ریشه ای از ترس توی وجودش افتاده شده بود که این باعث میشد بیشتر از جونگ کوک بترسه ولی سعی میکنه که ترس رو به روی خودش نیاره تا بتونه راحت تر جونگ کوک رو درمان کنه.
آنالی:داشتم به سمت اتاق کارم میرفتم که با صدای رئیس متوقف شدم.
رئیس: آنالی
آنالی: بله
رئیس:چطور پیش رفت جلسه امروزت؟
آنالی:خوب بود.
رئیس:اذیتت که نکرد؟
آنالی:نه چطور؟
رئیس:خوبه ولش کن برو به کارات برس.
آنالی:چشم
رفتم توی اتاق کارم و شروع کردم به خواندن پرونده جونگ کوک.
به لطف خدا هیچی توش نبود.
تنها چیزی که بود اسم شرکتش بود شرکتOOjk(حالا من یه اسمی از خودم دراوردم بهم نخندینا😂 )
شرکتش هنوز درحال حاضر فعالیت میکنه.
فک کنم هانجون خوب درباره شرکتها بدونه.
گوشیم رو درآورد و زنگش زدم که بعد از دو بوق جواب داد.
هانجون:موقعیه زنگ میزنی این وقت صبح(خوابالود
آنالی: صبح؟ آخه پسره بی آر ساعت یازده ظهره.
هانجون:خب که چی کارتو بگو میخوام بخوابم.
آنالی: درباره شرکتOOjk(خودم که اسمشو میبینم خندم میگیره) چیزی میدونی؟
هانجون:آره شرکت خیلی خطرناکیه.
آنالی:واسم اطلاعاتشو بفرست.
هانجون:نمیشه.
آنالی:چرا؟
هانجون: اطلاعات شرکت هارو نباید هیچ وقت توی گوشی بفرستیم احتمال هک شدن گوشی زیاده.
آنالی:خب چطور............
هانجون:منتظر باش تا نیم ساعت دیگه برات میارمش.
آنالی: باشه(قطع کرد
.........
از پله های تیمارستان پایین اومدم وسمت در حیاط تیمارستان رفتم.
هانجون:خب بیا ایناس.
آنالی: ممنونم.
هانجون: مواظب باش پیشت گم نشن.
آنالی:باشه
هانجون:راستی بابا گفت امشب بریم خونه.
آنالی:برای چی؟
هانجون:نمیدونم مهمونی دارن.
آنالی:آها خب باشه.
بعد از خداحافظی از هانجون دوباره به اتاقم رفتم و پرونده شرکت OOjkرو خوندم.
حدود هشت سال پیش افتتاح شده که یعنی اون موقع جونگ کوک نوزده سالش بود.
اولش فعالیتش خوب بوده که بعد از دوسال مواد مخدر قاچاق میکرده.
«رئیس شرکت یک قاتل بوده که دریک روز جون ۸مرد۳زن و یک بچه رو گرفته و اون در سال سومی که شرکتش فعالیت میکرد به توسط پلیس دستگیر شد و به عنوان یک روانی به تیمارستان منتقل شد پلیس ها بخواطر اینکه کسی که کل مواد مخدر قاچاق میکنه پیدا کنه و همچنین بفهمه که چطور کسی اجازه نداده شرکتOOjkچگونه هنوز برپاست اورا به تیمارستان منتقل کرد که شاید دکتر ها بتوانند از زیر زبان او چیزی بکشند بیرون.»
ادامه دارد..................∆
𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟓
آنالی:خب بهتره دیگه برم ادامه جلسمون واسه فردا.
آنالی بی درنگ از اتاق بیرون زد.
أنالی ریشه ای از ترس توی وجودش افتاده شده بود که این باعث میشد بیشتر از جونگ کوک بترسه ولی سعی میکنه که ترس رو به روی خودش نیاره تا بتونه راحت تر جونگ کوک رو درمان کنه.
آنالی:داشتم به سمت اتاق کارم میرفتم که با صدای رئیس متوقف شدم.
رئیس: آنالی
آنالی: بله
رئیس:چطور پیش رفت جلسه امروزت؟
آنالی:خوب بود.
رئیس:اذیتت که نکرد؟
آنالی:نه چطور؟
رئیس:خوبه ولش کن برو به کارات برس.
آنالی:چشم
رفتم توی اتاق کارم و شروع کردم به خواندن پرونده جونگ کوک.
به لطف خدا هیچی توش نبود.
تنها چیزی که بود اسم شرکتش بود شرکتOOjk(حالا من یه اسمی از خودم دراوردم بهم نخندینا😂 )
شرکتش هنوز درحال حاضر فعالیت میکنه.
فک کنم هانجون خوب درباره شرکتها بدونه.
گوشیم رو درآورد و زنگش زدم که بعد از دو بوق جواب داد.
هانجون:موقعیه زنگ میزنی این وقت صبح(خوابالود
آنالی: صبح؟ آخه پسره بی آر ساعت یازده ظهره.
هانجون:خب که چی کارتو بگو میخوام بخوابم.
آنالی: درباره شرکتOOjk(خودم که اسمشو میبینم خندم میگیره) چیزی میدونی؟
هانجون:آره شرکت خیلی خطرناکیه.
آنالی:واسم اطلاعاتشو بفرست.
هانجون:نمیشه.
آنالی:چرا؟
هانجون: اطلاعات شرکت هارو نباید هیچ وقت توی گوشی بفرستیم احتمال هک شدن گوشی زیاده.
آنالی:خب چطور............
هانجون:منتظر باش تا نیم ساعت دیگه برات میارمش.
آنالی: باشه(قطع کرد
.........
از پله های تیمارستان پایین اومدم وسمت در حیاط تیمارستان رفتم.
هانجون:خب بیا ایناس.
آنالی: ممنونم.
هانجون: مواظب باش پیشت گم نشن.
آنالی:باشه
هانجون:راستی بابا گفت امشب بریم خونه.
آنالی:برای چی؟
هانجون:نمیدونم مهمونی دارن.
آنالی:آها خب باشه.
بعد از خداحافظی از هانجون دوباره به اتاقم رفتم و پرونده شرکت OOjkرو خوندم.
حدود هشت سال پیش افتتاح شده که یعنی اون موقع جونگ کوک نوزده سالش بود.
اولش فعالیتش خوب بوده که بعد از دوسال مواد مخدر قاچاق میکرده.
«رئیس شرکت یک قاتل بوده که دریک روز جون ۸مرد۳زن و یک بچه رو گرفته و اون در سال سومی که شرکتش فعالیت میکرد به توسط پلیس دستگیر شد و به عنوان یک روانی به تیمارستان منتقل شد پلیس ها بخواطر اینکه کسی که کل مواد مخدر قاچاق میکنه پیدا کنه و همچنین بفهمه که چطور کسی اجازه نداده شرکتOOjkچگونه هنوز برپاست اورا به تیمارستان منتقل کرد که شاید دکتر ها بتوانند از زیر زبان او چیزی بکشند بیرون.»
ادامه دارد..................∆
- ۵.۴k
- ۰۴ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط