آنالیزود باش

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦

𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟑

آنالی:زود باش.
میرم تو اتاقم ده دقیقه دیگه میام کل خونه جمع باشه.

هانجون: ده دقیقه کمه.

آنالی: حرف نباشه جمع کن.

هانجون:باش

آنالی:رفتم توی اتاقم و یه حموم ۱۰مینی گرفتم و لباسامو پوشیدم و از اتاق خارج شدم کل خونه تمیز بود.

آنالی:عجب باید رکوردت توی گینس ثبت بشه(خنده

هانجون:ما اینیم دیگه.

آنالی:رفتم روی کاناپه نشستم و سرمو کردم توی گوشی.

هانجون: امروز چطور بود؟

آنالی:بد نبود.

هانجون: اذیت نمیشی؟

آنالی:نه
چطور؟

هانجون:آخه کنار کلی آدم روانی چطور...........

آنالی:اونا روانی نیستن فقط مریضن.

هانجون:راستی بابا زنگ زد.

آنالی:بازم همون حرفای همیشگی.

هانجون:چرا به حرفش گوش نمیدی؟

آنالی:چون نمی‌خوام با اون پسره هول ازدواج کنم.

هانجون:پسر خوبیه که.

آنالی:تو هم شدی بابا

هانجون:اصن من نمی‌دونم خودت یه کاریش کن.

.............

وارد تیمارستان شدم و وسایلمو گذاشتم توی اتاق کارم و به سمت اتاق جونگ کوک راهی شدم.
در اتاق رو باز کردم و سلامی کوتاه بهش دادم.
وروی صندلی نشستم.

آنالی:دوست داری امروز درباره چی صحبت کنیم؟

کوک:..........

آنالی:خب پس خودم ازت سوال میپرسم.
از اونجایی که زیاد ازت اطلاعات ندارم میشه بگی پدر و مادرت کجان؟

کوک: ندارم

آنالی:چطور؟

کوک:تو...............

ادامه دارد..........∆