کوکتو پرورشگاه بزرگ شدمسرد
#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦
𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟒
کوک:تو پرورشگاه بزرگ شدم.(سرد
آنالی:یعنی هیچی از پدر و مادرت یادت نمیاد؟
کوک:نه(سرد
آنالی:تمام چیزهایی که میگفت رو یاداشت میکردم که شاید بتونم با حرفاش راه درمانش رو پیدا کنم.
آنالی:قبل از اینکه بیای تیمارستان کجا کار میکردی؟
کوک: لزومی ندارد که بهت بگم(سرد
آنالی:من دکترتم........
کوک:دکترمی یا بازپرس پروندم؟(سرد
آنالی:کدوم پرونده من هیچی از پرونده تو نمیدونم فقط اومدم درمانت کنم.
کوک:هه فکر میکنی نمیفهمم که توهم ازاونایی ببین دختر جون بهتره بامن درنیافتی وگرنه روزگارتو سیاه میکنم(سرد
آنالی: بهتره درست حرف بزنی من درباره کاری که قبلاً میکردی و آدمای دور ورت هیچی نمیدونم فقط برای درمان تو اومدم توی این تیمارستان.
کوک:تو هم بازیچه دستشون میشی آخر(آروم و سرد
آنالی: بهتره این موضوع رو فراموش کنیم.
میخوام سطح علاقت رو به چیز های مختلف بدونم.
یعنی به چه چیز هایی علاقه داری.
تو بگو من مینویسم.
کوک: چرا باید بگم؟(سرد
آنالی: چون اینطوری میتونم راه درمانت رو پیدا کنم.
کوک:همونطور که سیگارشو بین دستاش میچرخوند لب زد: سیگار (سرد
آنالی:خب
همین؟
کوک:قتل(پوزخند)
آنالی: قتل؟
کوک:آره قتل(پوزخند) چته میگه ترسیدی؟
آنالی: پس یعنی آدم کشتی.
کوک:آره(سرد
آنالی: خب اگه اینطوره سیگار کشیدن و قتل آرامش خواصی بهت میده.
کوک:جونگ کوک با تعجبی که به روی خودش نمیاورد به دخترک زل زده بود چون هر دکتری که اسم قتل رو از زبون جونگ کوک میشنید درجا پا به فرار میذاشت ولی برعکس اون دختر سعی میکرد جونگ کوک رو با چیز هایی که دوست داره درمان کنه طوری که خود جونگ کوک دوست داره نه طوری که بقیه دوست داشته باشند.
ادامه دارد.................∆
𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟒
کوک:تو پرورشگاه بزرگ شدم.(سرد
آنالی:یعنی هیچی از پدر و مادرت یادت نمیاد؟
کوک:نه(سرد
آنالی:تمام چیزهایی که میگفت رو یاداشت میکردم که شاید بتونم با حرفاش راه درمانش رو پیدا کنم.
آنالی:قبل از اینکه بیای تیمارستان کجا کار میکردی؟
کوک: لزومی ندارد که بهت بگم(سرد
آنالی:من دکترتم........
کوک:دکترمی یا بازپرس پروندم؟(سرد
آنالی:کدوم پرونده من هیچی از پرونده تو نمیدونم فقط اومدم درمانت کنم.
کوک:هه فکر میکنی نمیفهمم که توهم ازاونایی ببین دختر جون بهتره بامن درنیافتی وگرنه روزگارتو سیاه میکنم(سرد
آنالی: بهتره درست حرف بزنی من درباره کاری که قبلاً میکردی و آدمای دور ورت هیچی نمیدونم فقط برای درمان تو اومدم توی این تیمارستان.
کوک:تو هم بازیچه دستشون میشی آخر(آروم و سرد
آنالی: بهتره این موضوع رو فراموش کنیم.
میخوام سطح علاقت رو به چیز های مختلف بدونم.
یعنی به چه چیز هایی علاقه داری.
تو بگو من مینویسم.
کوک: چرا باید بگم؟(سرد
آنالی: چون اینطوری میتونم راه درمانت رو پیدا کنم.
کوک:همونطور که سیگارشو بین دستاش میچرخوند لب زد: سیگار (سرد
آنالی:خب
همین؟
کوک:قتل(پوزخند)
آنالی: قتل؟
کوک:آره قتل(پوزخند) چته میگه ترسیدی؟
آنالی: پس یعنی آدم کشتی.
کوک:آره(سرد
آنالی: خب اگه اینطوره سیگار کشیدن و قتل آرامش خواصی بهت میده.
کوک:جونگ کوک با تعجبی که به روی خودش نمیاورد به دخترک زل زده بود چون هر دکتری که اسم قتل رو از زبون جونگ کوک میشنید درجا پا به فرار میذاشت ولی برعکس اون دختر سعی میکرد جونگ کوک رو با چیز هایی که دوست داره درمان کنه طوری که خود جونگ کوک دوست داره نه طوری که بقیه دوست داشته باشند.
ادامه دارد.................∆
- ۴.۷k
- ۰۴ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط