خواننده شیطون پارت59
#خواننده_شیطون #پارت59
«مارنی»
هوف خدایا مردم از خستگی دستامو به حالت کششی به سمت بالا میکشیدم که یهو یکی از زیر بغلم قلقلکم داد منم که خوش خنده
من:آخ توروخدا ولم کن من به شدت قلقلکیم
*هیع چه شاگرد سست اراده ای دارم باز چقدر من سست اراده ام که اینو دوس دارم
من:اوهوک نه بابا!من سست ارادع ام
هان؟
جیمین:یعنی نیستی
من:امم خوب دربرابر قلقلک چرا اما چیزایی دیگه نه فک نکنم
جیمین:مثل اینکه آموزشهام.خوب بود که قرار گروهتون رسمی شه
من:هاا چی تو که کلا دوبار باهام حرف زدی حداقل ته اینارو به میراو ما میگفت یه چیزی بچه پرو
جیمین:اوهوو ببینم خیلی با تیهونگ صمیمی میخوایی باهاش قرار بزار هان نه نه با جیهوپ آره
من:جیمین چته تو؟هان حسودی میکنی
جیمین:میدونی که من در برابر تو یکم جبهه باید بگیرم وحسودی کنم هوم
اومد نزدیک اینطوری.نمیتونستم باهاش حرف بزنم هول میکردم
من:میشه بری عقب تر میترسونیم
به صندلیش تکیه داد
جیمین:خوبه؟هوم بعدم ترس ترسی نداره که
من:آره آره تو راست میگی همین که با اون چشات آدم میخوری کافیه دیگه نه!
جیمین:باشه قبول
**//**
«جیمین»
من جیمین مغرور امروز اعتراف کردم حسودی میکنم به حرف زدن دوس دخترم با بقیه فک نمیکردم اینقدر حساس باشم
مارنی:ولی احساس ترس دارم جدا از شوخیامون
من:اولاش سخته باید مقاومت کنی میدونی من بیشتر با خانواده اصلیم باشم با شیش تا بودم دیگه برادرم هستند
که دیدم مارنی پهن زمین شد دلشو گرفته بود میخندید
من:یااا چهارساعت دارم خطبه میخونم واسه کی هان؟
مارنی:اینکه میگی برادرین با فیکایی راجبتون اومده بیرون اصلا جور در نمیاد آخ خدا دلم هوف ببخشید میگفتی
من:نه دیگه پاره کلام از دستم در رفت
مارنی:ااوو راستی امروز قول دادین مارو میبرین بیرون مدیر گفت کجا میبرین
من:یه جایی خوب من برم دسشویی
خدا مدیر بهشون چی گفته خدایا رفتم اتاق نامجون
من:نامجون
دیدم جونگ کوک وته هم هستند
من:سلام بچه ها یه سوال مدیر به دخترا چی گفته؟
جونگ کوک،ته:مام همین سوال داریم
من:اونوقت گفتین کجا میرین
اون دوتا:دسشویی
یونگی:تبریک سه تایی رفتین دسشویی چهارتایی برمیگردین
جیهوپ:منم دسشویی دارم
ما:سکوت کن باشه
نامجون:نمیدونم الان میرم حرف میزنم میام!
ما:باشه
یونگی:دخترا گفتن اون جلسه چهار نفرع سر چی بود
من:به من که چیزی نگفت
ته:پرسیدم گفت آنی چیزی بهشون نگفته
کوک:درسته حتی بع ایسو ومیام هم نگفته
جیهوپ:خودم از زیر زبونش میکشم بیرون غصه خوردین
ما:توام تونستی
«مارنی»
هوف خدایا مردم از خستگی دستامو به حالت کششی به سمت بالا میکشیدم که یهو یکی از زیر بغلم قلقلکم داد منم که خوش خنده
من:آخ توروخدا ولم کن من به شدت قلقلکیم
*هیع چه شاگرد سست اراده ای دارم باز چقدر من سست اراده ام که اینو دوس دارم
من:اوهوک نه بابا!من سست ارادع ام
هان؟
جیمین:یعنی نیستی
من:امم خوب دربرابر قلقلک چرا اما چیزایی دیگه نه فک نکنم
جیمین:مثل اینکه آموزشهام.خوب بود که قرار گروهتون رسمی شه
من:هاا چی تو که کلا دوبار باهام حرف زدی حداقل ته اینارو به میراو ما میگفت یه چیزی بچه پرو
جیمین:اوهوو ببینم خیلی با تیهونگ صمیمی میخوایی باهاش قرار بزار هان نه نه با جیهوپ آره
من:جیمین چته تو؟هان حسودی میکنی
جیمین:میدونی که من در برابر تو یکم جبهه باید بگیرم وحسودی کنم هوم
اومد نزدیک اینطوری.نمیتونستم باهاش حرف بزنم هول میکردم
من:میشه بری عقب تر میترسونیم
به صندلیش تکیه داد
جیمین:خوبه؟هوم بعدم ترس ترسی نداره که
من:آره آره تو راست میگی همین که با اون چشات آدم میخوری کافیه دیگه نه!
جیمین:باشه قبول
**//**
«جیمین»
من جیمین مغرور امروز اعتراف کردم حسودی میکنم به حرف زدن دوس دخترم با بقیه فک نمیکردم اینقدر حساس باشم
مارنی:ولی احساس ترس دارم جدا از شوخیامون
من:اولاش سخته باید مقاومت کنی میدونی من بیشتر با خانواده اصلیم باشم با شیش تا بودم دیگه برادرم هستند
که دیدم مارنی پهن زمین شد دلشو گرفته بود میخندید
من:یااا چهارساعت دارم خطبه میخونم واسه کی هان؟
مارنی:اینکه میگی برادرین با فیکایی راجبتون اومده بیرون اصلا جور در نمیاد آخ خدا دلم هوف ببخشید میگفتی
من:نه دیگه پاره کلام از دستم در رفت
مارنی:ااوو راستی امروز قول دادین مارو میبرین بیرون مدیر گفت کجا میبرین
من:یه جایی خوب من برم دسشویی
خدا مدیر بهشون چی گفته خدایا رفتم اتاق نامجون
من:نامجون
دیدم جونگ کوک وته هم هستند
من:سلام بچه ها یه سوال مدیر به دخترا چی گفته؟
جونگ کوک،ته:مام همین سوال داریم
من:اونوقت گفتین کجا میرین
اون دوتا:دسشویی
یونگی:تبریک سه تایی رفتین دسشویی چهارتایی برمیگردین
جیهوپ:منم دسشویی دارم
ما:سکوت کن باشه
نامجون:نمیدونم الان میرم حرف میزنم میام!
ما:باشه
یونگی:دخترا گفتن اون جلسه چهار نفرع سر چی بود
من:به من که چیزی نگفت
ته:پرسیدم گفت آنی چیزی بهشون نگفته
کوک:درسته حتی بع ایسو ومیام هم نگفته
جیهوپ:خودم از زیر زبونش میکشم بیرون غصه خوردین
ما:توام تونستی
۴.۶k
۱۱ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.