وانشات"عاشق بودن جرم نیست"
وانشات"عاشق بودن جرم نیست"
pt: 1
سلام من یونگ ا.ت هستم 21 سالمه تو یه اکیپ هستم که پنج تا دختر داره و پنج تا پسر، فردا میرم به دانشگاه جدید من یه دوست دارم اسمش لیسا هست اون یه سال از خودم بزرگتره اونهم توی اون اکیپه•
ا.ت: خدافز خاله من میرم اتوبوس جام نزاره
خاله: خدافز عزیزم مواظب خودت باش
رفتم تو ایستگاه اوتوبوس واستادم سرم تو گوشیم بود که اتوبوس اومد
رفتم تو اوتوبوس نشستم همونطوری گوشیم رو نگاه میکردم که لیسا پیام داد
گفت: ا.ت فردا ساعت شیش دم در دانشگاه منتظرتیم
گفتم باشه رسیدم به هتل که یه پیام واسم اومد یه شماره ناشناس بود
سلام خانم ا.ت آقای تهیونگ بیرون منتظرته از پله ها رفتم پایین دیدم یه پسر جذاب دم در واستاده خواستم فرار کنم که چند تا بادیگارد جلوم رو گرفتن
ا.ت: ولم کنید عوضیا*داد
هیچ کدومشون جواب ندادن منو گذاشتن تو ماشین اون پسره محو چشاش
شده بودم آبی بود که یه صدا اومد
تهیونگ: هلو بیبی
ا.ت: هعی چیکارم داری ولم کن عوضی
تهیونگ: بیبی تو مال منی
اومد کنارم نشست و بهم چسبید
تهیونگ: بیبی من تو رو خریدم اینم قرار داد
ا.ت: برو اونور خالم هیچ وقت اینکارو نمیکنه
تهیونگ: دیدی که کرده قراره هر شب به فاکت بدم
ا.ت: چ.. چی ن... نه تروخدا
تهیونگ: چرا من تورو واسه همین خریدم
ا.ت: بیشور
تهیونگ: بیبی من چرا اینجوری میگی
در خماری بمانید جعرررر🤣
pt: 1
سلام من یونگ ا.ت هستم 21 سالمه تو یه اکیپ هستم که پنج تا دختر داره و پنج تا پسر، فردا میرم به دانشگاه جدید من یه دوست دارم اسمش لیسا هست اون یه سال از خودم بزرگتره اونهم توی اون اکیپه•
ا.ت: خدافز خاله من میرم اتوبوس جام نزاره
خاله: خدافز عزیزم مواظب خودت باش
رفتم تو ایستگاه اوتوبوس واستادم سرم تو گوشیم بود که اتوبوس اومد
رفتم تو اوتوبوس نشستم همونطوری گوشیم رو نگاه میکردم که لیسا پیام داد
گفت: ا.ت فردا ساعت شیش دم در دانشگاه منتظرتیم
گفتم باشه رسیدم به هتل که یه پیام واسم اومد یه شماره ناشناس بود
سلام خانم ا.ت آقای تهیونگ بیرون منتظرته از پله ها رفتم پایین دیدم یه پسر جذاب دم در واستاده خواستم فرار کنم که چند تا بادیگارد جلوم رو گرفتن
ا.ت: ولم کنید عوضیا*داد
هیچ کدومشون جواب ندادن منو گذاشتن تو ماشین اون پسره محو چشاش
شده بودم آبی بود که یه صدا اومد
تهیونگ: هلو بیبی
ا.ت: هعی چیکارم داری ولم کن عوضی
تهیونگ: بیبی تو مال منی
اومد کنارم نشست و بهم چسبید
تهیونگ: بیبی من تو رو خریدم اینم قرار داد
ا.ت: برو اونور خالم هیچ وقت اینکارو نمیکنه
تهیونگ: دیدی که کرده قراره هر شب به فاکت بدم
ا.ت: چ.. چی ن... نه تروخدا
تهیونگ: چرا من تورو واسه همین خریدم
ا.ت: بیشور
تهیونگ: بیبی من چرا اینجوری میگی
در خماری بمانید جعرررر🤣
۴۵.۶k
۱۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.