ناگهان یک شب سراغم آمد و با خنده گفت

ناگهان یک شب سراغم آمد و با خنده گفت :

نوشداروی توام...

 با طعنه گفتم: زود نیست؟!


#سجاد_رشیدی_پور
دیدگاه ها (۷)

کاش خدا بلند شودآستین هایش را بالا بزندو از همان خاکی که ما ...

گاهی؛دلم می خواهدبگذارم بروم بی هرچه آشنا...گوشه ی دوری گمنا...

و حالا من ، کسی که این جا  در همین نقطه ی کور این کره خاکی ز...

عیدتون مبارک. نماز و روزه های گرفته و نگرفته تونم قبول درگاه...

ساعت ۲ شب بود توی سپر مارکت بودم تنها در حال گذاشتن نودل در ...

ساعت 1 شب بود در حال گذاشتن نودل ها توی قفسه بودم که صدای زن...

۱.توام همینطور کوچولو من۲.اونکه شکی نیست توش بیب۳.توام برا م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط