پارت ۳۱
پارت ۳۱
بالکن رو باز کردم که گف
•:عموووو
تهیونگ:تو کی هستی؟
•:یجی دیه
تهیونگ:کوچولو من و ترسوندی
یجی:عب نداله😌
تهیونگ:هعی....چرا اینجایی مگه نباید پیش مامانت بخوابی؟
یجی:میشه امشب پیش تو بخوابم....
تهیونگ:برا چی؟
یجی:آخه من قصه های مامانی رو دوست ندالم قصه ای که دفعه پیش تو گفته بودی گشنگ بود
تهیونگ:باشه اینجا بخواب
یجی:هوراااااا🥹🥳
ویو ا/ت
رفتم تو اتاق دقت کردم ی چیزی کمه رو تخت دراز کشیدم....تصمیم گرفتم برم گالریم رو چک کنم خیلی وقت بود چک نکرده بودم داشتم عکس ها رو نگاه میکردم که عکس خودم و یجی رو دیدم
ا/ت:یجی این عکس رو ببین قبلاً گرفته بودیم🙂یجی کجایی؟
دقت کردم فهمیدم یجی تو اتاق نیس برگشتم اتاق تهیونگ در زدم اما کسی جواب نداد بدون اجازه رفتم تو دیدم یجی و تهیونگ خیلی قشنگ هم رو بغل کردن خوابیدن❤️رفتم تو که یجی رو از بغلش در بیارم ببرم پیش خودم که دستم توسط تهیونگ کشیده شد
این باعث شد رو تخت بشینم که به صورتش نگاه کردم دیدم خیلی کیوت میخوابه خندیدم که یجی بیدار شد
یجی:مامانی اینجا چی کار میتونی
ا/ت:یجی بریم اتاق خودمون
یجی:من موخوام اینجا بخوابم
ا/ت:نه یجی بیا بریم
یجی:ولم تون همش زور میگی(بغض)
ا/ت:یجی گریه نکن لطفاً بیدار میشه ها
یجی:(زد زیر گریه)(خیلی حرف گوش کنه😂)
ویو تهیونگ
صدای یجی رو شنیدم از خواب بیدار شدم که...
شرط ۴ لایک
۴ کامنت
بالکن رو باز کردم که گف
•:عموووو
تهیونگ:تو کی هستی؟
•:یجی دیه
تهیونگ:کوچولو من و ترسوندی
یجی:عب نداله😌
تهیونگ:هعی....چرا اینجایی مگه نباید پیش مامانت بخوابی؟
یجی:میشه امشب پیش تو بخوابم....
تهیونگ:برا چی؟
یجی:آخه من قصه های مامانی رو دوست ندالم قصه ای که دفعه پیش تو گفته بودی گشنگ بود
تهیونگ:باشه اینجا بخواب
یجی:هوراااااا🥹🥳
ویو ا/ت
رفتم تو اتاق دقت کردم ی چیزی کمه رو تخت دراز کشیدم....تصمیم گرفتم برم گالریم رو چک کنم خیلی وقت بود چک نکرده بودم داشتم عکس ها رو نگاه میکردم که عکس خودم و یجی رو دیدم
ا/ت:یجی این عکس رو ببین قبلاً گرفته بودیم🙂یجی کجایی؟
دقت کردم فهمیدم یجی تو اتاق نیس برگشتم اتاق تهیونگ در زدم اما کسی جواب نداد بدون اجازه رفتم تو دیدم یجی و تهیونگ خیلی قشنگ هم رو بغل کردن خوابیدن❤️رفتم تو که یجی رو از بغلش در بیارم ببرم پیش خودم که دستم توسط تهیونگ کشیده شد
این باعث شد رو تخت بشینم که به صورتش نگاه کردم دیدم خیلی کیوت میخوابه خندیدم که یجی بیدار شد
یجی:مامانی اینجا چی کار میتونی
ا/ت:یجی بریم اتاق خودمون
یجی:من موخوام اینجا بخوابم
ا/ت:نه یجی بیا بریم
یجی:ولم تون همش زور میگی(بغض)
ا/ت:یجی گریه نکن لطفاً بیدار میشه ها
یجی:(زد زیر گریه)(خیلی حرف گوش کنه😂)
ویو تهیونگ
صدای یجی رو شنیدم از خواب بیدار شدم که...
شرط ۴ لایک
۴ کامنت
۲.۸k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.