عضو هشتم
عضو هشتم
اشتباهات پارت سوم
شب
جیمین: ات بیا شام
ات:نمی خوام سیرم
جیمین:آخه تو ناهارم نخوردی
ات: گفتم نمی خوام (بلند و بغض)
جیمین: ات ... کمپانی چیزی بهت گفته؟
ات: فکر کنم ه استعفا بدم خیلی بهتره ( همین طور که حرف میزنه از چشماش اشک میاد )
جیمین: یااا این چه حرفیه میزنی تو اگه نباشی بی تی اسی هم نیست
ات: فعلأ که من نیستم و بی تی اس هم هست
جیمین:یعنی چی ؟
ات: یعنی اینکه بی تی اس فعلا هفت نفرست یعنی نمیتونم تو اجرای گرمی باشم نمیتونم کنسرت ژاپن رو باشم ...تو خودت هم میدونی چقدر بخاطر اینا زحمت کشیدم ولی فقط با یه عکس همش دود شد رفت هوا ( بلند)
تهیونگ: همش بخاطر منه (بغض)
ات: تازه فهمیدی همش تقصیر توعه ؟
جیمین:ات یه اشتباهی کرده از عمد که نکرده
ات: یه اشتباهی ؟ بخاطر اشتباهش شاید دیگه هیچوقت نتونم بخونم (داد)
شوگا:ات آروم باش (بلند)
ات: دوست ندارم آروم باشم مثلاً میخوای چیکار کنی (داد)
با سوختن یه طرف صورتت سکوت همه جای خونه رو گرفت
ات: واقعا که برات متاسفم
و بعد از خونه زدم بیرون
ات:ای خدا چرا کلید خونمو نیاوردم الان کدوم گوری برم ؟
ولش کن میرم خونه یوجین
نهایتاً اینه که میمونم تو خونه تا بیاد
همین طور پیاده راه افتادم سمت خونش که بلاخره رسیدم
رفتم سمت در که دیدم صدای تلویزیون داره میاد
ات:این خونست که ....این کفشای کیه؟
کفشای مشکی پاشنه بلند که هیچ پسری اونارو پاش نمی کنه پس حتما مال یه دختره
با فکر اینکه کسی که خونست شاید خواهرش باشه درو باز نکردم و برگشتم که برم یکم از خونه دور شدم که دیدم در باز شد سریع رفتم پشت درخت که یه دختره با موهای صورتی بلند اومد بیرون
یونجین:مواظب خودت باش عشقم
؟: حتماً عزیزم خداحافظ
همو بوسیدن و اون دختره رفت
ات:یونجین
یونجین:ا..ات اینجا چیکار می کنی؟ .... حالا که اومدی بیا داخل کارت دارم
ات:من دیگه پامو اون تو نمیزارم
یونجین: به نفعته که بیای
رفتم داخل که یه فلش رو زد تو تلویزیون
یونجین:خوب نگاش کن
با پخش شدن فیلم رابطمون چشمام چهارتا شد
ات:تو چطوری
یونجین:اگه میخوای این فیلم تو کل دنیا پخش نشه باید یه کاری کنی نه بیشتر از یه کار
ات: واقعا که خیلی آدم عوضی هستی
یونجین: همین الان لایو بزار و بگو با من قرار میزاری
ات:من این کارو نمیکنم
یونجین: میدونی اگه فیلمت پخش بشه چی میشه ؟
ات:باشه باشه لایو میزارم
یونجین:زود باش
گوشیمو گذاشتم و لایو رو شروع کردم
ات: سلام
یکم که گذشت و تعداد بیننده ها رفت بالا شروع کردم حرف زدن
ات: همتون درباره ی عکسی که از من پخش شده حرف زدین.....راستش ....اون عکس واقعیه من با یونجین قرار میزارم (بغض)
یونجین:سلام بچه ها
اومد کنارم نشست و دستشو انداخت دور گردنم و شروع کرد به حرف زدن
یونجین: ات ...... ات
ات:بله
اشتباهات پارت سوم
شب
جیمین: ات بیا شام
ات:نمی خوام سیرم
جیمین:آخه تو ناهارم نخوردی
ات: گفتم نمی خوام (بلند و بغض)
جیمین: ات ... کمپانی چیزی بهت گفته؟
ات: فکر کنم ه استعفا بدم خیلی بهتره ( همین طور که حرف میزنه از چشماش اشک میاد )
جیمین: یااا این چه حرفیه میزنی تو اگه نباشی بی تی اسی هم نیست
ات: فعلأ که من نیستم و بی تی اس هم هست
جیمین:یعنی چی ؟
ات: یعنی اینکه بی تی اس فعلا هفت نفرست یعنی نمیتونم تو اجرای گرمی باشم نمیتونم کنسرت ژاپن رو باشم ...تو خودت هم میدونی چقدر بخاطر اینا زحمت کشیدم ولی فقط با یه عکس همش دود شد رفت هوا ( بلند)
تهیونگ: همش بخاطر منه (بغض)
ات: تازه فهمیدی همش تقصیر توعه ؟
جیمین:ات یه اشتباهی کرده از عمد که نکرده
ات: یه اشتباهی ؟ بخاطر اشتباهش شاید دیگه هیچوقت نتونم بخونم (داد)
شوگا:ات آروم باش (بلند)
ات: دوست ندارم آروم باشم مثلاً میخوای چیکار کنی (داد)
با سوختن یه طرف صورتت سکوت همه جای خونه رو گرفت
ات: واقعا که برات متاسفم
و بعد از خونه زدم بیرون
ات:ای خدا چرا کلید خونمو نیاوردم الان کدوم گوری برم ؟
ولش کن میرم خونه یوجین
نهایتاً اینه که میمونم تو خونه تا بیاد
همین طور پیاده راه افتادم سمت خونش که بلاخره رسیدم
رفتم سمت در که دیدم صدای تلویزیون داره میاد
ات:این خونست که ....این کفشای کیه؟
کفشای مشکی پاشنه بلند که هیچ پسری اونارو پاش نمی کنه پس حتما مال یه دختره
با فکر اینکه کسی که خونست شاید خواهرش باشه درو باز نکردم و برگشتم که برم یکم از خونه دور شدم که دیدم در باز شد سریع رفتم پشت درخت که یه دختره با موهای صورتی بلند اومد بیرون
یونجین:مواظب خودت باش عشقم
؟: حتماً عزیزم خداحافظ
همو بوسیدن و اون دختره رفت
ات:یونجین
یونجین:ا..ات اینجا چیکار می کنی؟ .... حالا که اومدی بیا داخل کارت دارم
ات:من دیگه پامو اون تو نمیزارم
یونجین: به نفعته که بیای
رفتم داخل که یه فلش رو زد تو تلویزیون
یونجین:خوب نگاش کن
با پخش شدن فیلم رابطمون چشمام چهارتا شد
ات:تو چطوری
یونجین:اگه میخوای این فیلم تو کل دنیا پخش نشه باید یه کاری کنی نه بیشتر از یه کار
ات: واقعا که خیلی آدم عوضی هستی
یونجین: همین الان لایو بزار و بگو با من قرار میزاری
ات:من این کارو نمیکنم
یونجین: میدونی اگه فیلمت پخش بشه چی میشه ؟
ات:باشه باشه لایو میزارم
یونجین:زود باش
گوشیمو گذاشتم و لایو رو شروع کردم
ات: سلام
یکم که گذشت و تعداد بیننده ها رفت بالا شروع کردم حرف زدن
ات: همتون درباره ی عکسی که از من پخش شده حرف زدین.....راستش ....اون عکس واقعیه من با یونجین قرار میزارم (بغض)
یونجین:سلام بچه ها
اومد کنارم نشست و دستشو انداخت دور گردنم و شروع کرد به حرف زدن
یونجین: ات ...... ات
ات:بله
۱۱.۲k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.