چندشاتی جونگکوک
چندشاتی جونگکوک
part 1
لبخندی زدم و استکان چایی رو از مادر جونگکوک گرفتم
- ممنونم..
چیزی نگفت و به بقیه چای تعارف کرد
روی مبل نشست
+ خب عزیزم.. جونگکوک شما نمیخواید بچه دار بشید؟
-ام.. نه فعلا مادر
+چرا عزیزم.. من میخوام نوه دار بشم...
پدر جونگکوک هم لبخند زد
×درسته .. ما نوه میخوایم
- ولی پدر. شما میدونید ما فعلا موقعیت مناسب نداریم..
×مهم نیست.. ۲ سال از ازدواج شما میگذره
- خب.. اگرراستش رو بخواید.. ات متاسفانه فعلا نمیتونه باردار بشه
×چی؟
+ شوخیت گرفته؟
- جدی هستم.. ما دکتر زیاد رفتیم.. ولی فعلا نمیتونیم
+یعنی چی...وقتی حامله نمیشه به چه دردی میخوره
- مادر.. اون برده من نیست، اون همسر منه.. و دلیل نمیشه بخاطر اینکه حامله نمیشه رهاش کنم
ات سرش پایین بود
+ نه.. باید به زن دیگه بگیری
ات قلبش شکست
- چی.. مادر جان شوخی میکنید؟
ات با لرزش صدا زمزمه کرد..
+کاملا جدی هستم.. جونگکوک باید این رو طلاق بدی و با یه زن دیگه ازدواج کنی..
- چی؟ من این کارو نمیکنم.. با تک تک سلول های بدنم عاشقشم
part 1
لبخندی زدم و استکان چایی رو از مادر جونگکوک گرفتم
- ممنونم..
چیزی نگفت و به بقیه چای تعارف کرد
روی مبل نشست
+ خب عزیزم.. جونگکوک شما نمیخواید بچه دار بشید؟
-ام.. نه فعلا مادر
+چرا عزیزم.. من میخوام نوه دار بشم...
پدر جونگکوک هم لبخند زد
×درسته .. ما نوه میخوایم
- ولی پدر. شما میدونید ما فعلا موقعیت مناسب نداریم..
×مهم نیست.. ۲ سال از ازدواج شما میگذره
- خب.. اگرراستش رو بخواید.. ات متاسفانه فعلا نمیتونه باردار بشه
×چی؟
+ شوخیت گرفته؟
- جدی هستم.. ما دکتر زیاد رفتیم.. ولی فعلا نمیتونیم
+یعنی چی...وقتی حامله نمیشه به چه دردی میخوره
- مادر.. اون برده من نیست، اون همسر منه.. و دلیل نمیشه بخاطر اینکه حامله نمیشه رهاش کنم
ات سرش پایین بود
+ نه.. باید به زن دیگه بگیری
ات قلبش شکست
- چی.. مادر جان شوخی میکنید؟
ات با لرزش صدا زمزمه کرد..
+کاملا جدی هستم.. جونگکوک باید این رو طلاق بدی و با یه زن دیگه ازدواج کنی..
- چی؟ من این کارو نمیکنم.. با تک تک سلول های بدنم عاشقشم
- ۲۶.۶k
- ۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط