🥀فصل دوم پارت 49🥀
🥀فصل دوم پارت 49🥀
اسلاید 2 لباسه ات
جیمین رویه تخت نشسته بود و تو فکر فروع رفته بود ات هم که لج کرده بود نمیومد بیرون از حموم
جیمین: ای بابا داری عصبانیم میکنی زود بیا بیرون مگرنه من میدونم تو
ات که از دستش عصبانی بود عصبانی تر شد و از حموم اومدم بیرون با عصبانیت گفت ات : اومدم
اما جیمین تو فکر بود ات با دیدنش کنجکاو شد و رویه تخت روبه روش نشست اما جیمین هواسش بهش نبود
ات: چیشده جیمین
جیمین متوجه شد و ابرو هاش رو بالا برد و گفت
جیمین : چیزی نیست
ات : نه بگو چیشده
جیمین نفسه عمیقی کشید و گفت: خوب راستش این موضوع انیوپ خیلی عصبانیم میکنه
ات : اره همه رو گول زد اما تو نقشی داری
جیمین: اره همیه موادی که این چند مدت درست کرده رو ازش گرفتم اونم سره این موضوع خیلی عصبانیه
ات : خوب هالا کجا بردیش نقش چیه
جیمین : خونه باغ ما رو یادت میاد
ات : اره
جیمین : اونجاست
با اخم گفت ات : چرا بردیش خونم
جیمین : خوب مجبورم دیگه بگو ببینم الان که لبات درد نمیکنه
ات : درد میکنه
ازرویه تخت بلند شد
جلو تر از جیمین رفت سالون
رویه صندلی نشست کنار صندلیش گهواره هواجین بود جیمین هم کنارش نشست شروع به خوردن غذا کرد
جیمین بعد از خوردنه غذا بلند شد
جیمین : من دیگه برم کار دارم
صورتش رو نزدیک صورته همسرش کرد و بوسی رو رویه گونش گذاشت همسرش حتی محلش هم نزاشت
《《《《《《《《
رویه تخت نشسته بود و هواجین رویه تخت کنارش بود دستی رویه لباش کشید و با خودش زمزمه کرد
ات : پسریه پرو
م/ج : دخترم آقا جعون زنگ زده و باهات کاره مهمی داره
مادر جیمین گوشی رو دادا دستش و از اوتاق خارج شد گوشی رو گذاشت رویه گوشش و گفت
ات : جانم پدر
پ/ات : هر جوری که شده بیا
یهویی هانا وارده اوتاق شد و گفت : ات میشه حرف بزنیم
با دیدنه جاریش شکه شد که خیلی نگران داشت حرف میزد
ات نگران شد و با نگرانی گفت
ات : پدر چی شده
پ/ات : گفتم زود بیا
ات : اما جیمین نیست بدونه اجازش نمیتونم
پ/ات : به کسی نگو زود بیا
دیگه پدرش حرفی نزد و گوشی رو قط کرد ات هم نمیدونست که چیکار کنه با خودش نگران گفت
ات : اگه برم چیزی نمیشه اما کسی رو ندارم که هوامو داشته باشه
هانا : ات برو من هواتو دارم
ات : چی
هانا : تورو خدا بهم اعتماد کن من فقد جیهون رو داشتم دیگه اونم دوسم نداره بخاطره اشتباهی که کردم واقعا معذرت میخواهم ببخشید
ات : بعدا راجبش حرف میزنیم الان بیاد کمکم کنی که برم
هانا: باشه تو برو من سره مادر رد گرم میکنیم
ات : هواست به هواجین هم باشه
ادامه دارد
اسلاید 2 لباسه ات
جیمین رویه تخت نشسته بود و تو فکر فروع رفته بود ات هم که لج کرده بود نمیومد بیرون از حموم
جیمین: ای بابا داری عصبانیم میکنی زود بیا بیرون مگرنه من میدونم تو
ات که از دستش عصبانی بود عصبانی تر شد و از حموم اومدم بیرون با عصبانیت گفت ات : اومدم
اما جیمین تو فکر بود ات با دیدنش کنجکاو شد و رویه تخت روبه روش نشست اما جیمین هواسش بهش نبود
ات: چیشده جیمین
جیمین متوجه شد و ابرو هاش رو بالا برد و گفت
جیمین : چیزی نیست
ات : نه بگو چیشده
جیمین نفسه عمیقی کشید و گفت: خوب راستش این موضوع انیوپ خیلی عصبانیم میکنه
ات : اره همه رو گول زد اما تو نقشی داری
جیمین: اره همیه موادی که این چند مدت درست کرده رو ازش گرفتم اونم سره این موضوع خیلی عصبانیه
ات : خوب هالا کجا بردیش نقش چیه
جیمین : خونه باغ ما رو یادت میاد
ات : اره
جیمین : اونجاست
با اخم گفت ات : چرا بردیش خونم
جیمین : خوب مجبورم دیگه بگو ببینم الان که لبات درد نمیکنه
ات : درد میکنه
ازرویه تخت بلند شد
جلو تر از جیمین رفت سالون
رویه صندلی نشست کنار صندلیش گهواره هواجین بود جیمین هم کنارش نشست شروع به خوردن غذا کرد
جیمین بعد از خوردنه غذا بلند شد
جیمین : من دیگه برم کار دارم
صورتش رو نزدیک صورته همسرش کرد و بوسی رو رویه گونش گذاشت همسرش حتی محلش هم نزاشت
《《《《《《《《
رویه تخت نشسته بود و هواجین رویه تخت کنارش بود دستی رویه لباش کشید و با خودش زمزمه کرد
ات : پسریه پرو
م/ج : دخترم آقا جعون زنگ زده و باهات کاره مهمی داره
مادر جیمین گوشی رو دادا دستش و از اوتاق خارج شد گوشی رو گذاشت رویه گوشش و گفت
ات : جانم پدر
پ/ات : هر جوری که شده بیا
یهویی هانا وارده اوتاق شد و گفت : ات میشه حرف بزنیم
با دیدنه جاریش شکه شد که خیلی نگران داشت حرف میزد
ات نگران شد و با نگرانی گفت
ات : پدر چی شده
پ/ات : گفتم زود بیا
ات : اما جیمین نیست بدونه اجازش نمیتونم
پ/ات : به کسی نگو زود بیا
دیگه پدرش حرفی نزد و گوشی رو قط کرد ات هم نمیدونست که چیکار کنه با خودش نگران گفت
ات : اگه برم چیزی نمیشه اما کسی رو ندارم که هوامو داشته باشه
هانا : ات برو من هواتو دارم
ات : چی
هانا : تورو خدا بهم اعتماد کن من فقد جیهون رو داشتم دیگه اونم دوسم نداره بخاطره اشتباهی که کردم واقعا معذرت میخواهم ببخشید
ات : بعدا راجبش حرف میزنیم الان بیاد کمکم کنی که برم
هانا: باشه تو برو من سره مادر رد گرم میکنیم
ات : هواست به هواجین هم باشه
ادامه دارد
۵.۷k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.