خودم بزرگت میکنم
خودم بزرگت میکنم
پارت :۱۵
ا.ت. بعد از اینکه باهم کیس رفتیم همینجوری بغل کوک بودم کیک خوردیم استرس داشتم چون میخواستم بیبی چک رو بهش نشون بدم باکسو بهش دادم بوس سطحی به لبم زد
باکسو باز کرد بیبی چکو دید برش داشت شک زده شده بود
یک لحظه قلبم نزد
کوک. آ.ت. کاملی وایییی داخل شک بودم
ا.ت رو محکم بغل کردم داخل هوا چرخوندمش وایییی من عاشق بچه بودم
مرسی ا.ت. که به زندگیه سردم گرما دادی با خودت این کوچولو تو شکمت
ا.ت. وایییییی کوک بچه میخواست خیلی خوشحال بودم باز همو بوسیدیم
یونا. وایییی من دارم خاله میشم
دختره با پسر
ا.ت. مهم اینکه سالم باشع
تهیونگ. منم دارم عمو میشم داداش تبریک میگم
کوک. ممنون داداش توهم باید بری تو کارشا (چشمک میزنه )
تهیونگ. چشم من که از خدامه
ا.ت. چند راندی باهاش برو شاید دوقلو شدن 🤣
یونا. عههه من اصلا بچه نمیخوام
تهیونگ. ارع ارع اون می بود زیرم داشت میگفت ددی تند
ویونا . دهن تهیونگو گرفتم
عهه بسه تهیونگ(خجالت کشیده)
کوک. خجالت نکش ا.ت کم از آب حرفا زیرم نگفته 🤣
ا.ت. واااا کوککک اون شب خیلی خوش گذشت خیلی خندیدم
کوک. چیه مگه دارم دروغ میگم 🤣
پرش به پنج ماه بعد
ا.ت. الان پنج ماهمه بچم دختره کوک وقتی فهمید دختره خیلی خوشحال شد چون از اون اول دختر میخواست
این چند ماهه خیلی شیطون شده لگد میزنع
آها اینو بهتون نگفتم من با کوک ازدواج کردم
(گایز چون حوصله نداشتم توضیح بدم ببخشید 😁)
خیلی خوشحالم که کوک الان شوهرمه
یونا هم الان یک ماهشه تهیونگ کار خودشو انجام داد
کوک داخل اینند ماهه خیلی مواظبمه کمتر میرع بیرون
واقعا نمیدونم چجوری بگم که مادر بودنه حسی دارع که یه بچه داخل شکمت باشع که دارع رشد میکنه که از پوست خون توعه واییی خیلی خوبه همین که نسبت بهش احساس مسئولیت دارم خیلی خوبه
خب کوک فرستادم برام خوراکی بخره
کوک. من آمدم دارلینگم
ا.ت. خوش آمدی 😆
برام چی گرفتی اوه اوه سه کیسه پر خوراکی دستش بود
رفتم کیسه هارو ازش گرفتم همشو خالی کردم روی عسلی واییی نوتلارو برداشتم یه قاشق مخصوص نوتلا داشتم خیلی بزرگ بود با اون میخوردم شروع کردم به خورد سرم روی سینه کوک بود یه قاشق میخوردم یه قاشق میدادم به کوک
کوک. بیبی از دست تو خوردن خیلی خوشمزس
....... لایک کامنت برام بزارید 😁
پارت :۱۵
ا.ت. بعد از اینکه باهم کیس رفتیم همینجوری بغل کوک بودم کیک خوردیم استرس داشتم چون میخواستم بیبی چک رو بهش نشون بدم باکسو بهش دادم بوس سطحی به لبم زد
باکسو باز کرد بیبی چکو دید برش داشت شک زده شده بود
یک لحظه قلبم نزد
کوک. آ.ت. کاملی وایییی داخل شک بودم
ا.ت رو محکم بغل کردم داخل هوا چرخوندمش وایییی من عاشق بچه بودم
مرسی ا.ت. که به زندگیه سردم گرما دادی با خودت این کوچولو تو شکمت
ا.ت. وایییییی کوک بچه میخواست خیلی خوشحال بودم باز همو بوسیدیم
یونا. وایییی من دارم خاله میشم
دختره با پسر
ا.ت. مهم اینکه سالم باشع
تهیونگ. منم دارم عمو میشم داداش تبریک میگم
کوک. ممنون داداش توهم باید بری تو کارشا (چشمک میزنه )
تهیونگ. چشم من که از خدامه
ا.ت. چند راندی باهاش برو شاید دوقلو شدن 🤣
یونا. عههه من اصلا بچه نمیخوام
تهیونگ. ارع ارع اون می بود زیرم داشت میگفت ددی تند
ویونا . دهن تهیونگو گرفتم
عهه بسه تهیونگ(خجالت کشیده)
کوک. خجالت نکش ا.ت کم از آب حرفا زیرم نگفته 🤣
ا.ت. واااا کوککک اون شب خیلی خوش گذشت خیلی خندیدم
کوک. چیه مگه دارم دروغ میگم 🤣
پرش به پنج ماه بعد
ا.ت. الان پنج ماهمه بچم دختره کوک وقتی فهمید دختره خیلی خوشحال شد چون از اون اول دختر میخواست
این چند ماهه خیلی شیطون شده لگد میزنع
آها اینو بهتون نگفتم من با کوک ازدواج کردم
(گایز چون حوصله نداشتم توضیح بدم ببخشید 😁)
خیلی خوشحالم که کوک الان شوهرمه
یونا هم الان یک ماهشه تهیونگ کار خودشو انجام داد
کوک داخل اینند ماهه خیلی مواظبمه کمتر میرع بیرون
واقعا نمیدونم چجوری بگم که مادر بودنه حسی دارع که یه بچه داخل شکمت باشع که دارع رشد میکنه که از پوست خون توعه واییی خیلی خوبه همین که نسبت بهش احساس مسئولیت دارم خیلی خوبه
خب کوک فرستادم برام خوراکی بخره
کوک. من آمدم دارلینگم
ا.ت. خوش آمدی 😆
برام چی گرفتی اوه اوه سه کیسه پر خوراکی دستش بود
رفتم کیسه هارو ازش گرفتم همشو خالی کردم روی عسلی واییی نوتلارو برداشتم یه قاشق مخصوص نوتلا داشتم خیلی بزرگ بود با اون میخوردم شروع کردم به خورد سرم روی سینه کوک بود یه قاشق میخوردم یه قاشق میدادم به کوک
کوک. بیبی از دست تو خوردن خیلی خوشمزس
....... لایک کامنت برام بزارید 😁
۱۰.۸k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.