خودم بزرگت میکنم
خودم بزرگت میکنم
پارت :۱۴
ا.ت. رفتم پیش مامان بزرگ تا ببینم چی نشون میده واییی استرس داشتم
یه دفعه ای کثبتم نشون داد هم خوشحال بودم هم ناراحت میترسیدم کوک بچه نخواد
اجوما. دخترم واییییی تو حامله ای (ا.تو محکم بغل میکنه )
ا.ت. مرسی مامان بزرگ نظرت چیه کوک سورپرایز کنیم
اجوما. عالیه
ا.ت. زنگ زدم کوک ببینم می میاد آخه دلم براش تنگ شده
الو سلام کوکی جونم
کوک. سلام بیب
ا.ت. کوک کی میای دلم برات تنگ شده
کوک. فردا میام دارلینگم
ا.ت. واقعااا باشع 😆 (ذوق)
کوک. من برم بیب بهت زنگ میزنم
ا.ت. باشع مواظب خودت باش
ا.ت. مامان بزرگ فردا نیاد باید کیک بخریم
باید به یونا هم خبر میدادم زنگ زدم بهشون برای فردا یونا تهیونگو دعوت کردم که بیان
یونا خیلی خوشحال شد چون داشت خاله میشد
پرش به فردا صبح
واییی رفتم کیک خریدم خونرو تزیین برای شب تزیین کردیم یونا هم آمد کمک
یونا. تو نباید کار کنی یه جیگر خاله تو شکمته
قربونش برم من 😆 😆
ا.ت. من کلا یک هفتمم نیست یونا که اینجوری میگی
یونا. عههه حرف نباشع خودم تهیونگ با اجوما همه کارارو انجام میدیم تو برو تو اتاق استراحت کن ببین هوس چیزی نکردی ؟
ا.ت. نه خاله کوچولو
با زور یونا رفتم داخل اتاق تا یکم بخوابم ولی خوابم نمیبرد میترسیدم که کوک بچه نخواد بگه که سقطش کنم با فکر اینجور چیزا چشمام سنگین شودو خوابم برد
چند ساعت بعد
ا.ت. وقتی چشمامو باز کردم هوا تاریک شده بود آروم بلند شدم کارای مربوطرو انجام دادم به خودم رسیدم لباس خیلی خوشگلی کردم تنم
رفتم پایین وای یونا تهیونگ سنگ تموم گذاشته بودن خونه عالی شده بود
یونا. به به بیدار شدی چرا شکمت باد نکرده
ا.ت. وااا یونا آخه تا چند ماه اول شکم باد نمیکنه 🤣
مرسی ازتون خونه خیلی عالی شده
صدای ماشین آمد از داخل حیاط کوک آمد برقارو خاموش کردیم کوک آمد پشت در درو باز کرد
کوک. دارلینگم بیبی کجایی
ا.ت. به دفعه بالا سرش دست جیغ زدیم برقاروشن کردیم رفتم بغلش خوش آمدی عشقم
لباشو گذاشت رو لبام همو بوسیدم
تهیونگ. اه اه اه چندشاااا یونا بیا منم ترو ببوسم
یونا. عههه نکن نمیخوام لبای خودمه
تهیونگ . مال منههه
یونا. نههه مال منه
تهیونگ.بیا ببینم (همدیگرو بوسیدن)
........
لایک کامنت بزارید
پارت :۱۴
ا.ت. رفتم پیش مامان بزرگ تا ببینم چی نشون میده واییی استرس داشتم
یه دفعه ای کثبتم نشون داد هم خوشحال بودم هم ناراحت میترسیدم کوک بچه نخواد
اجوما. دخترم واییییی تو حامله ای (ا.تو محکم بغل میکنه )
ا.ت. مرسی مامان بزرگ نظرت چیه کوک سورپرایز کنیم
اجوما. عالیه
ا.ت. زنگ زدم کوک ببینم می میاد آخه دلم براش تنگ شده
الو سلام کوکی جونم
کوک. سلام بیب
ا.ت. کوک کی میای دلم برات تنگ شده
کوک. فردا میام دارلینگم
ا.ت. واقعااا باشع 😆 (ذوق)
کوک. من برم بیب بهت زنگ میزنم
ا.ت. باشع مواظب خودت باش
ا.ت. مامان بزرگ فردا نیاد باید کیک بخریم
باید به یونا هم خبر میدادم زنگ زدم بهشون برای فردا یونا تهیونگو دعوت کردم که بیان
یونا خیلی خوشحال شد چون داشت خاله میشد
پرش به فردا صبح
واییی رفتم کیک خریدم خونرو تزیین برای شب تزیین کردیم یونا هم آمد کمک
یونا. تو نباید کار کنی یه جیگر خاله تو شکمته
قربونش برم من 😆 😆
ا.ت. من کلا یک هفتمم نیست یونا که اینجوری میگی
یونا. عههه حرف نباشع خودم تهیونگ با اجوما همه کارارو انجام میدیم تو برو تو اتاق استراحت کن ببین هوس چیزی نکردی ؟
ا.ت. نه خاله کوچولو
با زور یونا رفتم داخل اتاق تا یکم بخوابم ولی خوابم نمیبرد میترسیدم که کوک بچه نخواد بگه که سقطش کنم با فکر اینجور چیزا چشمام سنگین شودو خوابم برد
چند ساعت بعد
ا.ت. وقتی چشمامو باز کردم هوا تاریک شده بود آروم بلند شدم کارای مربوطرو انجام دادم به خودم رسیدم لباس خیلی خوشگلی کردم تنم
رفتم پایین وای یونا تهیونگ سنگ تموم گذاشته بودن خونه عالی شده بود
یونا. به به بیدار شدی چرا شکمت باد نکرده
ا.ت. وااا یونا آخه تا چند ماه اول شکم باد نمیکنه 🤣
مرسی ازتون خونه خیلی عالی شده
صدای ماشین آمد از داخل حیاط کوک آمد برقارو خاموش کردیم کوک آمد پشت در درو باز کرد
کوک. دارلینگم بیبی کجایی
ا.ت. به دفعه بالا سرش دست جیغ زدیم برقاروشن کردیم رفتم بغلش خوش آمدی عشقم
لباشو گذاشت رو لبام همو بوسیدم
تهیونگ. اه اه اه چندشاااا یونا بیا منم ترو ببوسم
یونا. عههه نکن نمیخوام لبای خودمه
تهیونگ . مال منههه
یونا. نههه مال منه
تهیونگ.بیا ببینم (همدیگرو بوسیدن)
........
لایک کامنت بزارید
۱۱.۸k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.