پارت ششم
پارت ششم
. ببخشید
بخوره تو سرت و با عصبانیت از اونجا خارج شدم
لنا:زنگ زد و گفت میای بریم پارتی
آرع میام
با همون لباسای کوتام رفتم تا یکم حالم عوض شه
. پس اهل اینم هستی دارم برات
رسیدم و رفتم تو تا رسیدم یکی بم تیکه انداخت
رفتم پیش لنا
لنا:خوبی ؟چرا نگران بنظر میای؟
آرع اوکیم
لنا:خوبع
. پرنسسی
بازم تو
لنا :عه تو
پرنسس بهت نمیخوره اهل پارتی باشی
همه دخترا محو اون شده بودنن منم به تخمم نبود
لنا :اره کجاشو دیدی
لنا منظورت چیع؟
لنا:هیچی
. ببخشید
بخوره تو سرت و با عصبانیت از اونجا خارج شدم
لنا:زنگ زد و گفت میای بریم پارتی
آرع میام
با همون لباسای کوتام رفتم تا یکم حالم عوض شه
. پس اهل اینم هستی دارم برات
رسیدم و رفتم تو تا رسیدم یکی بم تیکه انداخت
رفتم پیش لنا
لنا:خوبی ؟چرا نگران بنظر میای؟
آرع اوکیم
لنا:خوبع
. پرنسسی
بازم تو
لنا :عه تو
پرنسس بهت نمیخوره اهل پارتی باشی
همه دخترا محو اون شده بودنن منم به تخمم نبود
لنا :اره کجاشو دیدی
لنا منظورت چیع؟
لنا:هیچی
- ۲۴۱
- ۲۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط