پارت هدیه
پارت هدیه
پارت پنجم
منشی بابام:خانم...!؟
ماری "ماری صدام کنین
منشی:خانم ماری رئیس گفتند فردا قراره یک مهمون ویژه داشته باشیم و تدکرات این رو به شما سپردند
اوه خیالتون راحت
ج با پاپیون صورتی یکم اینجارو تعزیت کنم
و واسه وعده غذا هم پیتزا گفتم درست کنن
و برای نوشیدنی شیر کاکائو
اوه خیلی خوب شد
و بعله صدای بابام رو شنیدم که به مهمون تعارف میکرد
البته من امروز کلی به خودم رسیدم چون امروز برای من اولین روز کاریمه
یک لباس کامل نازو کوتاه پوشیده بودم و کلی به خودم رسیدم
بابام با یه نفر وارد شد اون!
نه نه امکان ندارهههههه
خودشهههه پسره دیوونهه
وای نهههه
بابام گف ایشون پرنسس من هستن و من رو به اون عوضی معرفی کرد و اون یک لبخند کوچولو زد
.بعله قبلا دیدمشون ولی نمیدونستم پرنسس شما ایشون باشن
وارد سالن اصلی شدیم
بابام:ماری ،
بعله؟
بابام :نفس بابا فک نمیکنی خیلی اینجارو صورتی کردی
من با ناراحتی گفتم بد شدع؟
بابام :نه اصلا فدا سرت خیلیم خوبه
بابام و اون پسرع حرف زدن و موقع ناهار شد
. پرنسسم؟
هوش به من نگو پرنسسم
. از ظاهرت باید متوجه شد که خیلی پرنسسسی
خیلیم خوبم
. پرنسس نمیخوای بریم ناهار
گمشو
. پرنسسم با من بد حرف نزن
مثلا میخوای چه غلطی بکنی
. هیچی بیا بریم
منم با گستاخی از اون جلو زدم و رفتم
و غذا اومد
بابام :ماری؟
بعله؟
بابام :پیتزا؟!
آرع خب پیتزا دوس دارم وای همین
بابام؛هعی باشه
منم اخمام رف تو هم
و نوشیدنی
بابام ؛شیر کاکائو؟
. فک کنم ماری میز رو با پیکنیک اشتباه گرفته اشکال ندارع
تو ببیند
بابام:نفس بابا فک نمیکنی اینا خیلی بچه گونن؟
واقعا آقای رئیس همینو گفتم و پاشدم و قهر کردم
بابام:ببخشید فداتشم بیا قهر نکن
عمراااااا
رفتم پشت میزم
. میبینم که پرنسس قهر کردع
نگا به میزم انداختند و خندش اومد
گمشووووو
پاشدم که از سالن بزنم بیرون
دستم و گرفت
. کجا؟!
به ت چه
. گفتم بام بد حرف نزن وگرنه
وگرنه چییی؟
.میخورمت
آب گلوم رو قورط دادم و گفتم غلط میکنی و دستمو کشیدم
. دستمو کشید به سمت خودش و از کمرم و گرفت و گفت
. حالا میبینیم
بلندم کرد و پام رو پیچید دور کمرش
. گفتم بد حرف نزن ولی خودت گوش نکردی و تا اینو گفت
شروع کرد به لبمو خوردن
نفسم بالا نمیومد و اون هعی ادامه داد
و بالاخره تونستم خودمو بندازم زمین
خوردم زمین و پام آسیب دید
. مارییی!!چیشدد
آخ پاممممم!!!!!!!!!
منو رسوند بیمارستان دکتر گف چیزی نشدع و یکم ضربه دیده
. فداتشم خوبی؟
همش به خاطر تو عوضیه دیگه حق نداری بم نزدیک شی
پارت پنجم
منشی بابام:خانم...!؟
ماری "ماری صدام کنین
منشی:خانم ماری رئیس گفتند فردا قراره یک مهمون ویژه داشته باشیم و تدکرات این رو به شما سپردند
اوه خیالتون راحت
ج با پاپیون صورتی یکم اینجارو تعزیت کنم
و واسه وعده غذا هم پیتزا گفتم درست کنن
و برای نوشیدنی شیر کاکائو
اوه خیلی خوب شد
و بعله صدای بابام رو شنیدم که به مهمون تعارف میکرد
البته من امروز کلی به خودم رسیدم چون امروز برای من اولین روز کاریمه
یک لباس کامل نازو کوتاه پوشیده بودم و کلی به خودم رسیدم
بابام با یه نفر وارد شد اون!
نه نه امکان ندارهههههه
خودشهههه پسره دیوونهه
وای نهههه
بابام گف ایشون پرنسس من هستن و من رو به اون عوضی معرفی کرد و اون یک لبخند کوچولو زد
.بعله قبلا دیدمشون ولی نمیدونستم پرنسس شما ایشون باشن
وارد سالن اصلی شدیم
بابام:ماری ،
بعله؟
بابام :نفس بابا فک نمیکنی خیلی اینجارو صورتی کردی
من با ناراحتی گفتم بد شدع؟
بابام :نه اصلا فدا سرت خیلیم خوبه
بابام و اون پسرع حرف زدن و موقع ناهار شد
. پرنسسم؟
هوش به من نگو پرنسسم
. از ظاهرت باید متوجه شد که خیلی پرنسسسی
خیلیم خوبم
. پرنسس نمیخوای بریم ناهار
گمشو
. پرنسسم با من بد حرف نزن
مثلا میخوای چه غلطی بکنی
. هیچی بیا بریم
منم با گستاخی از اون جلو زدم و رفتم
و غذا اومد
بابام :ماری؟
بعله؟
بابام :پیتزا؟!
آرع خب پیتزا دوس دارم وای همین
بابام؛هعی باشه
منم اخمام رف تو هم
و نوشیدنی
بابام ؛شیر کاکائو؟
. فک کنم ماری میز رو با پیکنیک اشتباه گرفته اشکال ندارع
تو ببیند
بابام:نفس بابا فک نمیکنی اینا خیلی بچه گونن؟
واقعا آقای رئیس همینو گفتم و پاشدم و قهر کردم
بابام:ببخشید فداتشم بیا قهر نکن
عمراااااا
رفتم پشت میزم
. میبینم که پرنسس قهر کردع
نگا به میزم انداختند و خندش اومد
گمشووووو
پاشدم که از سالن بزنم بیرون
دستم و گرفت
. کجا؟!
به ت چه
. گفتم بام بد حرف نزن وگرنه
وگرنه چییی؟
.میخورمت
آب گلوم رو قورط دادم و گفتم غلط میکنی و دستمو کشیدم
. دستمو کشید به سمت خودش و از کمرم و گرفت و گفت
. حالا میبینیم
بلندم کرد و پام رو پیچید دور کمرش
. گفتم بد حرف نزن ولی خودت گوش نکردی و تا اینو گفت
شروع کرد به لبمو خوردن
نفسم بالا نمیومد و اون هعی ادامه داد
و بالاخره تونستم خودمو بندازم زمین
خوردم زمین و پام آسیب دید
. مارییی!!چیشدد
آخ پاممممم!!!!!!!!!
منو رسوند بیمارستان دکتر گف چیزی نشدع و یکم ضربه دیده
. فداتشم خوبی؟
همش به خاطر تو عوضیه دیگه حق نداری بم نزدیک شی
- ۳۱۹
- ۲۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط