پارت

پارت 13
اما ولش هرچی باشه الان خانواده دارم
زندگی از نو شروع شدش
رمان از زبان فاطمه&
تو ارایشگام دوباره دارم همسر همون ادم میشم ترسناک برام یکم اگه دوباره اون جوری بشه چیکار کنم دریا دیگه بچه نیست که
دریا: مامان پرنسس شدم
من: نخیرم خیلی زشتی
دریا: بس قشنگم
من: اره بس چی
دریا: نه تو خوشگل تری من باید از تو خوشگل تر بشم
بعد رفت رو صندلی رژ قرمز زد تاج منو گذاشت
من: دریا چیکار می کنی
دریا: چرا این اینقدر گنده است
نازنین (ارایش گر):چون برای مامانیتت
دریا: بابا هرچیو که خرید برای این خریدش ایشششش
بعد رفت نشست یه گوشه
من: کی تموم میشه
نازنین:اخرش عروس خانم
بعد نیم ساعت تموم شد واقعا فرق کرده بودم یه رژ اکلینی سورمی زده بود روشن با سایه همین رنگی وای مژه هام چقدر بلندن مصنوی زده بود
کی می خواهد پاکش کنه اینا رو
کفشم پام کردم
مانل:فاطی همین جوری زرافه بودی الان نردبون شدی
همه خندیدن
من: دارم برات
نازنین:داماد اومد
دریا :من رفت
.
سه سال بعد💝
.
.
.
دریا مثل عروسا میاد از در ارایشگاه بیرون لباسشو با دستش می گیره بالا امیر می خنده یه گل لاله صورتی میده بهش اونم میره من از در میام بیرون
امیر: ببخشید این زن من کجاست
مانل:جلوته کوری
امیر: جان من وای خدا ببین پول چیکارا می کنه شبیه فرشته ها شده
من: یعنی زشتم اره می خواهی برم هاااا
امیر: شوخی بود شوخی عزیزم ناراحت نباش بیا گل بو بکن عزیزم
بعد خندیدیم رفتیم
سر سفره عقد بودیم
عروس خانم وکیلیم
مانل:عروس رفته سیمکارت شو بسوزونه
همه خندیدن
عروس خانم بار دوم می پرسم وکیلم
مانل:عروس رفته با دوست پسرش کات کنه
همه خندیدن
عاقد زیر لب گفت همع چیز به مسخره بازی میگیرن
بار سوم می پرسم وکیلم
تا دهن باز کنم
دریا: نچ
امیر: چرا
دریا: به مامان دست گل بزرگ دادی به من نه
امیر: حسود
عاقد:بار چهارم می پرسم وکیلممم
من: با اجازه مادر و پدرم وکیلم
وتمام شد تا اخر شب رقصیدیم یادش بخیر
دریا: مامان چرا نگفتی با اجازه دخترم
من: دریا تو رو خدا ول کن
دریا: واقعن که من برم دنبال مامان و بابای واقعیم
امیر داشت موهاشو خوشک می کرد
امیر: دمت گرم برو دیگه
دریا: بابا واقعن من بچه سر راهم
امیر: ببین دریا جان اون موقعه بچه زیاد بودش بابت این بچه ها می فروختن اون روز تو بازار بودیم بچه بخریم بین دختر سه هزار تومن بود پسر پنچ هزار تومن منم پول کم برده بودم مجبور شدیم بخریمت
دریا: واقعا
اشک تو چشم بچه ام جمع شده بود
من: امیر بچه امو ناراحت نکن شوخی می کنه دریا جان نه که خودشو اون جوری خریدن حسودی می کنه
دریا: عمه هم اونجا خریدن
الهام(خواهر شوهر):منو درگیر این قصه نکنین فاطی جون این بودی سبزی قرمت پیچیده تو هال بپر غذا بکش
امیر: شکمو
الهام:شکمو چیه داداش خواهر زاده ات
دیدگاه ها (۰)

پارت 14 اخرمی خورهمن: چشم الانرفتم تو اشپز خونه داشتم غذا می...

سلام ببخشید بچه ها این چند روز نبودم چند روزنه چند ماه دیگه ...

پارت12رفت نشست رو مبل که کنار پنجره بودمنو گذاشت رو پاش من: ...

پارت 11رمان از زبان فاطمهسر میز صبحونه بودیم در حال خوردن که...

می دونین یکی از نشانه های جدی وطن فروش جماعت چیه ؟!اینکه جلو...

اونو ول کن !!!حالا بگو ببینم تو همین یه ماهه گذشته چنتا Code...

اونو ول کن !!!حالا بگو ببینم تو همین یه ماهه گذشته چنتا Code...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط