شعر عاشقی
#شعر_عاشقی
پارت۴
گوشیمو گرفتم دستم ک انگار ن انگار
زیر چشمی نگاش میکردم ک کلافه دستشو کرده بود تو موهاش و اینور اونور میرفت
بعد هم اومد تو
با صدای گرفته گفت
-ببخشید .....خب کتاب تست داری
+اره
-چیزیم ازش خوندی
+نچ
-میشه گوشیتونو بزاری کنار
پوفی از سر بی حوصلگی کردم و گوشیمو گزاشتم رو مسز دستمو گزاشتم زیر چونمو نگاش کردم
اونم نگام کرد بعد ٢٠ثانیه گفت
-نگاه کردنت تموم شد برو کتاب تستاتو بیار
پا شدم و ب سمت کتابخونه رفتم
کتابای تست ادبیاتو اوردمو گزاشتم رومیز تک تک کتابارو باز کرد هیچ تستی زده نشده بود ابرویی بالا انداختو گفت
-مثله اینک واجب شد اول از قوانینمون بگیم اخلاقمو بگم
+پس اگ اینطوره بزار من اخلاقمو بگم کتاب من پیش از تورو خوندی
-اره جوجومویز نوشته
+درسته من اخلاقم درست مثل ویل هس ی دنده لجباز و غیر قابل تحمل باید مثله لوییزا کلارک باشی تا رامت بشم
-متاسفم من مثله لویزا نیستم من یکی بد تر از ویل هستم حالا قوانینو میگم تو کلاس من شوخیم هست اما جدی بودن موقع درس شرطه هر کاری ک بکنی و اشتباه باشه ی تنبیه داره فقطم تنبیه تو کلاس نیس باباتون تنبیه ها رو اجرا میکنه در حضور من یا مادرتون
+تو اصلا میدونی بابام کیه
-بله میدونم ولی مهم نیس برای من ی فرد عادیه و اختیار شما هم باباتون دست من گزاشته
+هعی دلمون خوشه پدر مادر داریم
-من اگه طرفم راه بیاد باهام منم باهاش راه میام در غیر این صورت ولش کن نگم
+میری؟
-ن اتفاقا هر چی از وقت کلاس گرفته بشه تو وقت غیر کلاس تنبیه میشی من ٧صبح میام١٢شب میرم تنها ٧ساعت واسه خواب داری اگه خوب باشی و باهام راه بیای زودتر ازم خلاص میشی حالا خود دانی
خیلی بهم بر خورده بود دست ب سینه ب صندلی پشت دادمو اخم کردم حسابی تو چند دقیقه لجمو در اورده بود زیر لب اروم گفتم
+پشت خط اعصابشو خورد کردن سر من خالی میکنه
-بله !؟
+هیچی
-ن ی چیزی گفتی اگ گفتی ک پشت خط اعصابشو خورد کردن باید بگم ک اعصاب من اون بیرون خورد شد تموم شد رفت اگر تو این اتاق بود اره ب شما مربوط بود ولی اون بیرون ن
بهتره کمتر گوش وایستی بیشتر تست بزنی
ی لبخند مسخره زد و کتاب قرابت معنایی رو باز کردحالم از رفتاراش بهم میخورد
وقتش رسیده کاری بکنم ک این خسته شه از دستم
-خب ساعت٨،امروز استثنا دیر شروع کردیم و تا١هستم
کتابو باز کرد شروع کرد توضیح دادن پلان اول
سرمو اینورو اونور میچرخوندم و گوش نمیدادم اینو برای٨امین نفری ک اومده برای تدریس روش اجرا کردم طفلی خیلی پیر بود و بی اعصاب و زود نا کد شداما تو دانشگاهی ک تدریس میداد ب اسم پدر ادبیات دانشگاهشون معروف بود اما برای من هیچی نبود متاسفانه پس میریم برای اجرا
-حواست ب منه
+……
-با توام
+هووم
ادامه در پارت۵فردا #maryam
پارت۴
گوشیمو گرفتم دستم ک انگار ن انگار
زیر چشمی نگاش میکردم ک کلافه دستشو کرده بود تو موهاش و اینور اونور میرفت
بعد هم اومد تو
با صدای گرفته گفت
-ببخشید .....خب کتاب تست داری
+اره
-چیزیم ازش خوندی
+نچ
-میشه گوشیتونو بزاری کنار
پوفی از سر بی حوصلگی کردم و گوشیمو گزاشتم رو مسز دستمو گزاشتم زیر چونمو نگاش کردم
اونم نگام کرد بعد ٢٠ثانیه گفت
-نگاه کردنت تموم شد برو کتاب تستاتو بیار
پا شدم و ب سمت کتابخونه رفتم
کتابای تست ادبیاتو اوردمو گزاشتم رومیز تک تک کتابارو باز کرد هیچ تستی زده نشده بود ابرویی بالا انداختو گفت
-مثله اینک واجب شد اول از قوانینمون بگیم اخلاقمو بگم
+پس اگ اینطوره بزار من اخلاقمو بگم کتاب من پیش از تورو خوندی
-اره جوجومویز نوشته
+درسته من اخلاقم درست مثل ویل هس ی دنده لجباز و غیر قابل تحمل باید مثله لوییزا کلارک باشی تا رامت بشم
-متاسفم من مثله لویزا نیستم من یکی بد تر از ویل هستم حالا قوانینو میگم تو کلاس من شوخیم هست اما جدی بودن موقع درس شرطه هر کاری ک بکنی و اشتباه باشه ی تنبیه داره فقطم تنبیه تو کلاس نیس باباتون تنبیه ها رو اجرا میکنه در حضور من یا مادرتون
+تو اصلا میدونی بابام کیه
-بله میدونم ولی مهم نیس برای من ی فرد عادیه و اختیار شما هم باباتون دست من گزاشته
+هعی دلمون خوشه پدر مادر داریم
-من اگه طرفم راه بیاد باهام منم باهاش راه میام در غیر این صورت ولش کن نگم
+میری؟
-ن اتفاقا هر چی از وقت کلاس گرفته بشه تو وقت غیر کلاس تنبیه میشی من ٧صبح میام١٢شب میرم تنها ٧ساعت واسه خواب داری اگه خوب باشی و باهام راه بیای زودتر ازم خلاص میشی حالا خود دانی
خیلی بهم بر خورده بود دست ب سینه ب صندلی پشت دادمو اخم کردم حسابی تو چند دقیقه لجمو در اورده بود زیر لب اروم گفتم
+پشت خط اعصابشو خورد کردن سر من خالی میکنه
-بله !؟
+هیچی
-ن ی چیزی گفتی اگ گفتی ک پشت خط اعصابشو خورد کردن باید بگم ک اعصاب من اون بیرون خورد شد تموم شد رفت اگر تو این اتاق بود اره ب شما مربوط بود ولی اون بیرون ن
بهتره کمتر گوش وایستی بیشتر تست بزنی
ی لبخند مسخره زد و کتاب قرابت معنایی رو باز کردحالم از رفتاراش بهم میخورد
وقتش رسیده کاری بکنم ک این خسته شه از دستم
-خب ساعت٨،امروز استثنا دیر شروع کردیم و تا١هستم
کتابو باز کرد شروع کرد توضیح دادن پلان اول
سرمو اینورو اونور میچرخوندم و گوش نمیدادم اینو برای٨امین نفری ک اومده برای تدریس روش اجرا کردم طفلی خیلی پیر بود و بی اعصاب و زود نا کد شداما تو دانشگاهی ک تدریس میداد ب اسم پدر ادبیات دانشگاهشون معروف بود اما برای من هیچی نبود متاسفانه پس میریم برای اجرا
-حواست ب منه
+……
-با توام
+هووم
ادامه در پارت۵فردا #maryam
۱۰.۲k
۲۴ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.