شعر عاشقی
#شعر_عاشقی
پارت٣
انچه گذشت:…
اون چیزی ک تو پارت قبل خوندیم جانا ی دختریه ک کنکور داره اما علاقه ای ب شرکت نداره باباش دبیرای زیادی اورده اما بی نتیجه مونده بود و اعتقادی ب دبیر یاکسی ک جوون باشه نداشته تا اینک ی دانشجوی جوون میاره تا ب دخترش درس بده و....
+این اقا احسان ک وسایلشو نیاورده
-ن من مشکلی ندارم شما کتاب ک دارین
*اره پسرم ،کتاب داره
-خب پس مشکلی نیس
مردشورتو ببرن اگه من کاری نکردم تو هم مثل اونای دیگ پا ب فرار بزاری حالا میبینی
ی لبخند مصنوعی زدم و گفتم
+عالی شد
و ب سمت طبقه بالا رفتم صدای پچ پچ احسان رو راحت میتونستم بشنوم ک ب بابام گفت
-مثل اینک همه چیز داره خوب پیش میره
*ن پسرم اشتباه میکنی اون وقتی اینجوری لبخند میزنه و میگ عالیه یعنی کارت مثله اونای دیگ میشه
-اوه چ سیاستمدارانه عمل میکنه
*بالاخره دخترمه دیگ هیچیش ب من نرفته الا این حرکتاش
وسط پله ها ک رسیدم گفتم
+شما نمیخواین تشریف بیارین
دستپاچه گفت
-چرا....چرا حتما
و ب سمت پله ها اومد در اتاقمو باز کردم
انتهای اتاقم ی در دیگ داشت ک باز بود و کاملا دید داشت
اونجا کتابخونه من بود ی کتابخونه نسبتا بزرگ با کلی کتاب
-واااای چ کتابخونه بزرگی کتاباشم خوندین
+غیر از کتابای درسی اره میشه گفت همشو دوبار همه کتابا رو حفظم
-چ عالی پس ب ادبیات همچین بی علاقه هم نیستین
+اگ درسی نباشه چرا ک ن
-پس مشکل اصلیت با درسه
+پ فکر کردی چیه
-هیچی....
رو صندلی چوبی کنار میز تحریرم نشست منم رو صندلی اونوریش
گوشیشو در اورد سعی کردم ببینم چی اکر میکنه فضولیم گل کرده بود اما فقط فهمیدم ک رفته تو اینستا
نفهمیدم چی کار کرد چون حالت گوشی دست گرفتنش عوض شد
اخماش رفت تو هم گفت
-ببخشید من ی تماس داشته باشم
+بفرمایید
رفت تو بالکن رفتم سمت دیوار ک منو نبینه تا گوش بدم ببینم چی میگه نمیدونم چرا داشتم فضولی میکردم
-الو این کیه باهاش عکس تو کافه گزاشتی
*…
-زهر مارو ک من از کجا میدونم فکر میکنی نمیفهمم غیر اون پیج یکی دیگ رو هم داری
*…
-زرررر نزن خفه شو خفه شو گفتم خفه شوووو
*…
-توقع داری باور کنم تو با داداشت مثه کاردو پنیرین اونوقت نوشتی عشقم تو کافه گوه نخور الکی نگو ک داداشمه زر نزن
*…
-چی میگی تو سواله ک میپرسی بله باورم نمیشه چون رو عکس تگش کردی برو گمشو هاااا چیه خفه شدی ببین اسمتو نبینم رو گوشی
و قطع کرد سریع اومدم سر جام نشستمو
ادامه در پارت۴ #maryam
پارت٣
انچه گذشت:…
اون چیزی ک تو پارت قبل خوندیم جانا ی دختریه ک کنکور داره اما علاقه ای ب شرکت نداره باباش دبیرای زیادی اورده اما بی نتیجه مونده بود و اعتقادی ب دبیر یاکسی ک جوون باشه نداشته تا اینک ی دانشجوی جوون میاره تا ب دخترش درس بده و....
+این اقا احسان ک وسایلشو نیاورده
-ن من مشکلی ندارم شما کتاب ک دارین
*اره پسرم ،کتاب داره
-خب پس مشکلی نیس
مردشورتو ببرن اگه من کاری نکردم تو هم مثل اونای دیگ پا ب فرار بزاری حالا میبینی
ی لبخند مصنوعی زدم و گفتم
+عالی شد
و ب سمت طبقه بالا رفتم صدای پچ پچ احسان رو راحت میتونستم بشنوم ک ب بابام گفت
-مثل اینک همه چیز داره خوب پیش میره
*ن پسرم اشتباه میکنی اون وقتی اینجوری لبخند میزنه و میگ عالیه یعنی کارت مثله اونای دیگ میشه
-اوه چ سیاستمدارانه عمل میکنه
*بالاخره دخترمه دیگ هیچیش ب من نرفته الا این حرکتاش
وسط پله ها ک رسیدم گفتم
+شما نمیخواین تشریف بیارین
دستپاچه گفت
-چرا....چرا حتما
و ب سمت پله ها اومد در اتاقمو باز کردم
انتهای اتاقم ی در دیگ داشت ک باز بود و کاملا دید داشت
اونجا کتابخونه من بود ی کتابخونه نسبتا بزرگ با کلی کتاب
-واااای چ کتابخونه بزرگی کتاباشم خوندین
+غیر از کتابای درسی اره میشه گفت همشو دوبار همه کتابا رو حفظم
-چ عالی پس ب ادبیات همچین بی علاقه هم نیستین
+اگ درسی نباشه چرا ک ن
-پس مشکل اصلیت با درسه
+پ فکر کردی چیه
-هیچی....
رو صندلی چوبی کنار میز تحریرم نشست منم رو صندلی اونوریش
گوشیشو در اورد سعی کردم ببینم چی اکر میکنه فضولیم گل کرده بود اما فقط فهمیدم ک رفته تو اینستا
نفهمیدم چی کار کرد چون حالت گوشی دست گرفتنش عوض شد
اخماش رفت تو هم گفت
-ببخشید من ی تماس داشته باشم
+بفرمایید
رفت تو بالکن رفتم سمت دیوار ک منو نبینه تا گوش بدم ببینم چی میگه نمیدونم چرا داشتم فضولی میکردم
-الو این کیه باهاش عکس تو کافه گزاشتی
*…
-زهر مارو ک من از کجا میدونم فکر میکنی نمیفهمم غیر اون پیج یکی دیگ رو هم داری
*…
-زرررر نزن خفه شو خفه شو گفتم خفه شوووو
*…
-توقع داری باور کنم تو با داداشت مثه کاردو پنیرین اونوقت نوشتی عشقم تو کافه گوه نخور الکی نگو ک داداشمه زر نزن
*…
-چی میگی تو سواله ک میپرسی بله باورم نمیشه چون رو عکس تگش کردی برو گمشو هاااا چیه خفه شدی ببین اسمتو نبینم رو گوشی
و قطع کرد سریع اومدم سر جام نشستمو
ادامه در پارت۴ #maryam
۴۴.۶k
۲۴ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.