p8
p8
ات. میگم..
میا. بله؟
ات. مث خر گشنمه
میا. شما الان از جشن برگشتین
ات. خب گشنمههه
میا الان میارم
ات. دستت طلا..
.
.
میا. اینم از غذااا
ات. اخجوننننن
بلنو کیم. میا باید چندتا کارو انجام بدیم بیابریم
میا. چشم
ویو جیمین
چرا؟؟... چرا دلم میخواد برم پیش ملکه؟!... اههه دلم میخواد خفش کنمممم... حالا این بار اشکالی نداره! داره؟ نه بابا من شوهرشم هرکار بکنم مشکلی نیس
جیمین. به عمارت ملکه میریم
مباشر اعظم. پادشاه؟!
جیمین. دلیلی ندارم
مباش. اعظم. چشم
به سمت عمارت ملکه حرکت کردیم بعد چن دقیقه رسیدیم
جیمین. اعلام کنید که امدم
... چشم
.... پادشاه وارد میشوند....
رفتم داخل دیدم سرش پایینه داره یه کتابی میخونه و غذا میخوره چقدر میخوره این... اصلا متوجه من نشده بود که یه سرفه الکی کردم که دو متر پرید بالا و کتابشو قایم کرد
ات. چرا بدون خبر میایی(شاکی)
جیمین. اعلام کردن ولی شما کر بودین.. اون چیه پشتت قایم کردی؟!
ات. هـ هـ هیچی(استرس)
جیمین. بده ببینم
ات. ماله خودمه نمیدم
بلند شد دویید منم پشت سرش میدوییدم که پاش به میز غذا گیر کردو افتاد زمین منم تعادلمو از دست دادم افتادم روش لبامون چن سانتی از هم فاصله داشت باچشام همه جایه صورتشو آنالیز میکردم واقعا زیبا بود.. اما من عاشق لارام این به اندازه یک اشغالم ارزش نداره واسم.. بدون اینکه بدونه سریع کتابو ازش دزدیدم
ات. بدششششش مننننننننن
جیمین. نمیدم(خونسرد)
ات. تو..
جیمین. آموزش زناش...
ات. نه نه نخونش(ازش گرفت)
جیمین. خجالت نمیکشی اینا چیه میخونی نچ نچ
ات. تو اصلا چرا اینجایی؟
جیمین. چرا نباشم؟
ات. چون نمیخوام
جیمین. من میخوام
ات. خب نخوا
جیمین. میرم پیش لارا جونم
ات. عه اون دختر خوشگله؟ واقعا سلیقه خوبی داری داشم لایکک👍🏻
جیمین. هن؟!!
ات. برو دیگه خوشگله نگرانت میشه برو برو(هل دادن جیمین به طرف در)
جیمین. نمیخوای چیزی بگی؟
ات. مثلا چی؟ عامم مث اروم توش بکوب؟.. بهش رحم کن؟یا... اها دوقلو حاملش کن
جیمین. چی؟!!
ات. ای باباچه شاسگولیه ها برو
جیمین. چطور جرعت میکنی منو ب..
ات انداختتش بیرون
جیمین. تو...؟!!!(انگشت اشاره به سمت دری که ات روش بست)
مباشر اعظم. چیشد پادشاه؟
جیمین. منو انداخت بیرون؟!
مباشر اعظم. چی؟؟!!!
جیمین. میریم پیش صیغه سلطنتی
مباشر اعظم. بانو لارا؟
جیمین. اره
ادامه دارد..
حمایت کنید🥺❤️🩹
حرفایه قشنگ تری جز بعدی هستن مگه نه؟! 🙂
ات. میگم..
میا. بله؟
ات. مث خر گشنمه
میا. شما الان از جشن برگشتین
ات. خب گشنمههه
میا الان میارم
ات. دستت طلا..
.
.
میا. اینم از غذااا
ات. اخجوننننن
بلنو کیم. میا باید چندتا کارو انجام بدیم بیابریم
میا. چشم
ویو جیمین
چرا؟؟... چرا دلم میخواد برم پیش ملکه؟!... اههه دلم میخواد خفش کنمممم... حالا این بار اشکالی نداره! داره؟ نه بابا من شوهرشم هرکار بکنم مشکلی نیس
جیمین. به عمارت ملکه میریم
مباشر اعظم. پادشاه؟!
جیمین. دلیلی ندارم
مباش. اعظم. چشم
به سمت عمارت ملکه حرکت کردیم بعد چن دقیقه رسیدیم
جیمین. اعلام کنید که امدم
... چشم
.... پادشاه وارد میشوند....
رفتم داخل دیدم سرش پایینه داره یه کتابی میخونه و غذا میخوره چقدر میخوره این... اصلا متوجه من نشده بود که یه سرفه الکی کردم که دو متر پرید بالا و کتابشو قایم کرد
ات. چرا بدون خبر میایی(شاکی)
جیمین. اعلام کردن ولی شما کر بودین.. اون چیه پشتت قایم کردی؟!
ات. هـ هـ هیچی(استرس)
جیمین. بده ببینم
ات. ماله خودمه نمیدم
بلند شد دویید منم پشت سرش میدوییدم که پاش به میز غذا گیر کردو افتاد زمین منم تعادلمو از دست دادم افتادم روش لبامون چن سانتی از هم فاصله داشت باچشام همه جایه صورتشو آنالیز میکردم واقعا زیبا بود.. اما من عاشق لارام این به اندازه یک اشغالم ارزش نداره واسم.. بدون اینکه بدونه سریع کتابو ازش دزدیدم
ات. بدششششش مننننننننن
جیمین. نمیدم(خونسرد)
ات. تو..
جیمین. آموزش زناش...
ات. نه نه نخونش(ازش گرفت)
جیمین. خجالت نمیکشی اینا چیه میخونی نچ نچ
ات. تو اصلا چرا اینجایی؟
جیمین. چرا نباشم؟
ات. چون نمیخوام
جیمین. من میخوام
ات. خب نخوا
جیمین. میرم پیش لارا جونم
ات. عه اون دختر خوشگله؟ واقعا سلیقه خوبی داری داشم لایکک👍🏻
جیمین. هن؟!!
ات. برو دیگه خوشگله نگرانت میشه برو برو(هل دادن جیمین به طرف در)
جیمین. نمیخوای چیزی بگی؟
ات. مثلا چی؟ عامم مث اروم توش بکوب؟.. بهش رحم کن؟یا... اها دوقلو حاملش کن
جیمین. چی؟!!
ات. ای باباچه شاسگولیه ها برو
جیمین. چطور جرعت میکنی منو ب..
ات انداختتش بیرون
جیمین. تو...؟!!!(انگشت اشاره به سمت دری که ات روش بست)
مباشر اعظم. چیشد پادشاه؟
جیمین. منو انداخت بیرون؟!
مباشر اعظم. چی؟؟!!!
جیمین. میریم پیش صیغه سلطنتی
مباشر اعظم. بانو لارا؟
جیمین. اره
ادامه دارد..
حمایت کنید🥺❤️🩹
حرفایه قشنگ تری جز بعدی هستن مگه نه؟! 🙂
۳.۱k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.