P2
♠심리적 식인종 ♠
ویو کوک:
یه دفعه دیدم بغضش ترکید و بلند ، بلند گریه میکرد
امی:هق...چی.کارم..هق...دارین؟
کوک: اخعی کوچولو
امی:گمشو(نسبتا بلند و اشکاشو پاک کرد و با اخم کیوت به کوک نگاه میکرد)
کوک:بیبی مون عصبانی میشه چه جیگری میشه(نیشخند)
امی: گفتم خفه میشی یا خودم خفت کنم؟!!(بسیار بلند)
کوک:چجوری میخوای خفم کنی؟
نکنه چند ساعت پیش که یه جنازه دیدی رو یادت رفته ؟
امی: فقط خفه شو، تو هیچ گوهی نمیتونی بخوری(دختره ی کصخل ، ببین چی به خوناشام جیگرمون میگه)
کوک:الان میبینی مبتونم یا نه!
ادمین عزیز:
کوک با دندون های نیشش شونه ی امی رو یکم خط خطی کرد و بعد هم دنشدونش رو وارد شونه ی امی کرد
کوک:بیب ، خونت خیلی شیرینه ، به هیچ کس نمیدمت
ویو کوک:
در حال خون خوردن بودم که چشمامو باز کردم و با چشمای قرمز اون دختره مواجه شدم
واقعا محشر بود
دیگه نتونستم
و لبام رو گذاشتم رو لبش که سوزشی رو روی لب پایینیم حس کردم
بله ، خانوم وقتی اعصابش خورد میشه قدرتش فعال میشه و از منم اون موقع قوی تره
دندون های نیشش در اومده بود و فرو رفته بود توی لبم
خیلی لذت داشت
خودش یهو ولم کرد و تخت رو بلند کرد که بزنه توی سرم
اما
کوک:
اوه، نه نه ؛ این کار خطرناکیه
بیبی
امی:گفتم بهم نگو بیبی(بلند و با چشمای خونی و دهن خونی)
کوک:
چطور میشه به عشقم نگم بیبی؟
ویو امی:
یهو یاد برادرم افتادم
×فلش بک به چند سال پیش
سو مین:بیبی ، چیکار میکنی؟
امی:یااا به من نگو بیبی
سو مین:تو عشقمی،چطور میشه به عشقم نگم بیبی؟
پایان فلش بک×
ویو امی:
اشک تو چشمام جمع شد
که ناخواسته گفتم
امی: سو مین(بی حال)
انقد حالم بعد بود که چشمام دیگه چیزی ندید و سیاهی:)
کوک:
اون پدر عوضیم رو باید زود تر میکشتم ، فکر کنم سو مین یکی از قربانی های پدرم بود
و.......اره..اره...اون برادرِ عزیز دوردونه ی امی بود
داره هیجانی میشه
شرط :
بیست لایک
تو کامنتا بگید به نظرتون پارت های بعد چه اتفاقی بیوفته که خیلی باحال بشه
ببخشید دیر گذاشتم
لطفاً حمایت کنید
راستی دوستان،این فقط کیکه و اصلا واگعی نیست
ویو کوک:
یه دفعه دیدم بغضش ترکید و بلند ، بلند گریه میکرد
امی:هق...چی.کارم..هق...دارین؟
کوک: اخعی کوچولو
امی:گمشو(نسبتا بلند و اشکاشو پاک کرد و با اخم کیوت به کوک نگاه میکرد)
کوک:بیبی مون عصبانی میشه چه جیگری میشه(نیشخند)
امی: گفتم خفه میشی یا خودم خفت کنم؟!!(بسیار بلند)
کوک:چجوری میخوای خفم کنی؟
نکنه چند ساعت پیش که یه جنازه دیدی رو یادت رفته ؟
امی: فقط خفه شو، تو هیچ گوهی نمیتونی بخوری(دختره ی کصخل ، ببین چی به خوناشام جیگرمون میگه)
کوک:الان میبینی مبتونم یا نه!
ادمین عزیز:
کوک با دندون های نیشش شونه ی امی رو یکم خط خطی کرد و بعد هم دنشدونش رو وارد شونه ی امی کرد
کوک:بیب ، خونت خیلی شیرینه ، به هیچ کس نمیدمت
ویو کوک:
در حال خون خوردن بودم که چشمامو باز کردم و با چشمای قرمز اون دختره مواجه شدم
واقعا محشر بود
دیگه نتونستم
و لبام رو گذاشتم رو لبش که سوزشی رو روی لب پایینیم حس کردم
بله ، خانوم وقتی اعصابش خورد میشه قدرتش فعال میشه و از منم اون موقع قوی تره
دندون های نیشش در اومده بود و فرو رفته بود توی لبم
خیلی لذت داشت
خودش یهو ولم کرد و تخت رو بلند کرد که بزنه توی سرم
اما
کوک:
اوه، نه نه ؛ این کار خطرناکیه
بیبی
امی:گفتم بهم نگو بیبی(بلند و با چشمای خونی و دهن خونی)
کوک:
چطور میشه به عشقم نگم بیبی؟
ویو امی:
یهو یاد برادرم افتادم
×فلش بک به چند سال پیش
سو مین:بیبی ، چیکار میکنی؟
امی:یااا به من نگو بیبی
سو مین:تو عشقمی،چطور میشه به عشقم نگم بیبی؟
پایان فلش بک×
ویو امی:
اشک تو چشمام جمع شد
که ناخواسته گفتم
امی: سو مین(بی حال)
انقد حالم بعد بود که چشمام دیگه چیزی ندید و سیاهی:)
کوک:
اون پدر عوضیم رو باید زود تر میکشتم ، فکر کنم سو مین یکی از قربانی های پدرم بود
و.......اره..اره...اون برادرِ عزیز دوردونه ی امی بود
داره هیجانی میشه
شرط :
بیست لایک
تو کامنتا بگید به نظرتون پارت های بعد چه اتفاقی بیوفته که خیلی باحال بشه
ببخشید دیر گذاشتم
لطفاً حمایت کنید
راستی دوستان،این فقط کیکه و اصلا واگعی نیست
۸.۸k
۲۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.