رمان خلافکار جذاب من

{رمان خلافکار جذاب من 😈 ❤️}
Part¹⁸
من از پس شما بر نمیام اوکی پس من برم وسایل هامو بیارم
اوکی
اردلان رفت
و منم رفتم بغل ارسلان و گفتم
مرسی که حرفمو گوش کردی
خواهش موش کوچولوم
دیدم که مارال داره زیر زیرکی نگامون میکنه لبخند شیطانی زدم پس مارال خانم بشین و نماشا کن
بلند شدم و روی پای ا سلان نشستم که ارسلان باتعجب گفت
چیشده زندگیم
با ناز گفتم
اوم هیچی عزیزم فقط میخوام لذت ببری
و لباشو بوسیدم ارسلان با تعجب نگام کرد و بعد همراهیم کرد خودمو به بدنش فشردم که اه مردونه ای کشید
گفت
بریم اتاق
باچشمای خمار گفتم
نوچ همینجا
باشه پس یه لحظه پاشو
چرا
گفتم پاشو میگم بهت
پاشدم که مارالو صدا کرد
بله آقا
هیچ کسو نمیزاری بیاد سالن اصلی فهمیدی بفهمم کسی آمده میکشمت آیناز پاشو بریم
وقتی به سالن اصلی رسیدیم ارسلان منو انداخت رو کاناپه و خودش رون خیمه زد سرشو رفت سما گردنم
و مک و لیس میزد
آه ارسلان آه
هم زمان سینه هامو می‌میمالوند و گفت
جانم
جانم
عمر ارسلان
جان
بلوزمو در آورد و شلوار و شر*ت*مو هم در آورد فقط با یه سو*ت*ی*ن جلوش بودم که اونم لباساشو در آورد و سو*ت*ی*نمو در آورد نگاهی به اطراف کردم ببینم که مارال هست که دیدم بله پشت دیوار وایستاده
مردونگیشو به بهشتم مالوند
آه
جان
آه ارسلان تمومش کن
جان موش کوچولو خیس کرده
ارسلان میخوام توم حست کنم تمومش کن آه
چشم شما فقط امر کن
که یهو مردونگیشو کرد توم و شروع کرد به تلمبه زدن و هربار محکم تر میزد
همزمان ارضا شدیم که بغلم دراز کشید ارسلان
نفس نفس میزدیم
دیدگاه ها (۰)

#مانی_سپیده ❤️

😂😂😂😂

{رمان خلافکار جذاب من 😈 ❤️ }Part¹⁷چرا مگه زوره ارسلان گفت عش...

🦋رمان پسر دایی من 🦋 Part²⁴جون هامونی چیشده من چرا بدبختمچرای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط