fake taehyung
fake taehyung
part*⁵
ا/ت: مامان من تصیمیم گرفتم که با جکی ازدواج نکنم
م: چرا؟
ا/ت: یه چیزی ازش فهمیدم
پ: شما یک ساله باهمین موقعی ازش فهمیدی که دو یا سه روز مانده به ازدواجتون
ا/ت: ببخشید دیگه
م: ا/ت
ا/ت: جانم مامانم
م: پس این کیه؟
تهیونگ: سلام
م: سلام پسرم
ا/ت: دوستمه
م: اها
ا/ت: مامان میشه برید خونه
پ: باشه ما میریم شب منتظرتیم
ا/ت: باشه
مامان و بابام رفتن
دستمو گرفت رفتیم تو ماشین
تهیونگ: چرا نگفتی دختر خانواده کانگ هستی
ا/ت: دلیلی نداشتم که بگم
تهیونگ: الان میبرمت عمارت خودم
ا/ت: شرطا چین؟
تهیونگ:یکی بری تو زیر زمین با سوسک و مارا زندگی کنی
ا/ت: گزینه بعد؟
تهیونگ: یا اینکه بردگیمو بکنی تو این شهر خیلیا زیر دست توهستن ولی میخوام تو زیردست من باشی
ا/ت: ولی من هیچکدوم نمیخوام میخوام برم خونه دلیلی ندارم بمونم بزار پیاده شم
تهیونگ: نه تو دیگه ماله منی رسیدیم این عمارت منه
ا/ت: خوشگل نیست ماله پدر و مادرم خوشگل تره
تهیونگ: هرطور میخوای فک کن پیاده شو
رفتیم داخل
تهیونگ: بیا اینم لباسات
ا/ت: من این لباسارو نمیپوشم
تهیونگ: پشت سرتو نگاه کن
سرمو چرخوندم یه نفر اسلحه رو سمتم گرفت
ا/ت: تحدیدم میکنی
تهیونگ: میخوای بزارم راحت زندگی کنی و بری بیمارستان خانوادتو ببینی باید برام کار کنی فهمیدی (داد)
ا/ت: باشه
&علامت خدمتکار
&: سلام خانم
ا/ت: سلام
تهیونگ: برو به کارت برس
#فیک
#سناریو
part*⁵
ا/ت: مامان من تصیمیم گرفتم که با جکی ازدواج نکنم
م: چرا؟
ا/ت: یه چیزی ازش فهمیدم
پ: شما یک ساله باهمین موقعی ازش فهمیدی که دو یا سه روز مانده به ازدواجتون
ا/ت: ببخشید دیگه
م: ا/ت
ا/ت: جانم مامانم
م: پس این کیه؟
تهیونگ: سلام
م: سلام پسرم
ا/ت: دوستمه
م: اها
ا/ت: مامان میشه برید خونه
پ: باشه ما میریم شب منتظرتیم
ا/ت: باشه
مامان و بابام رفتن
دستمو گرفت رفتیم تو ماشین
تهیونگ: چرا نگفتی دختر خانواده کانگ هستی
ا/ت: دلیلی نداشتم که بگم
تهیونگ: الان میبرمت عمارت خودم
ا/ت: شرطا چین؟
تهیونگ:یکی بری تو زیر زمین با سوسک و مارا زندگی کنی
ا/ت: گزینه بعد؟
تهیونگ: یا اینکه بردگیمو بکنی تو این شهر خیلیا زیر دست توهستن ولی میخوام تو زیردست من باشی
ا/ت: ولی من هیچکدوم نمیخوام میخوام برم خونه دلیلی ندارم بمونم بزار پیاده شم
تهیونگ: نه تو دیگه ماله منی رسیدیم این عمارت منه
ا/ت: خوشگل نیست ماله پدر و مادرم خوشگل تره
تهیونگ: هرطور میخوای فک کن پیاده شو
رفتیم داخل
تهیونگ: بیا اینم لباسات
ا/ت: من این لباسارو نمیپوشم
تهیونگ: پشت سرتو نگاه کن
سرمو چرخوندم یه نفر اسلحه رو سمتم گرفت
ا/ت: تحدیدم میکنی
تهیونگ: میخوای بزارم راحت زندگی کنی و بری بیمارستان خانوادتو ببینی باید برام کار کنی فهمیدی (داد)
ا/ت: باشه
&علامت خدمتکار
&: سلام خانم
ا/ت: سلام
تهیونگ: برو به کارت برس
#فیک
#سناریو
۳۳.۱k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.