عضو هشتم
عضو هشتم
خواهر شوگایی و جیمین
پارت چهارم
داشتم حال می کردم(🤣) که یهو سرم درد گرفت و چشمام سیاهی رفت داشتم میوفتاد که جیمین گرفتم
جیمین: ات صدامو میشنوی؟
ات:آ..آره
جیمین:بیا بشین
کمکم کرد تا بشینم
از زبون خودم
جیمین دستاشو گذاشت رو پیشونیت که فهمید تب داری
جیمین: سرما خوردی
ات:نه نه خوبم
جیمین:کجا خوبی داری میسوزی ..... بخاطر من سرما خوردی ؟
ات:نه
جیمین:ای کاش نمیومدم
ات:تقصیر تو نیست دیروز که پیاده اومدم خونه سرما خوردم
جیمین: بازم تقصیر منه
ات:به خدا تقصیر تو نیست میشه بس کنی
جیمین:باشه .....داروهات کجاست ؟
ات:دارو نمی خوام خودم خوب میشم
جیمین: پیداشون کردمممم
ات:....
جیمین:عه کن
ات:خودم میتونم بخورم
جیمین:می خوام خودم بزارم دهنت
جیمین:عه کن
ات:عهههه(خنده)
جیمین:آفرین دختر خوب
ات: بابای خوبی میشی(خنده)
جیمین:چی ؟!
تازه فهمیدی چی گندی زدی
ات: گفتم هر وقت ازدواج کنی بابای خوبی میشی
جیمین:و توهم مامان بچم میشی
ات:من!
جیمین: آره تو
با بوسه ای که رو گونت گذاشت مثل لبو سرخ شدی
جیمین: بریم بخوابیم من خوابم میاد
بلندت کرد و گذاشتت رو تخت و خودشم بغلت کرد و کنارت خوابید
ات: نزدیکم نشو سرما میخوری
جیمین: مهم نیست ..... بخواب
ات:باشه
دیگه حرفی نزدین و هردو خوابیدین
پیش پسرا
نامجون:پس این بچه کجا رفته؟
شوگا: بچه ؟! (پوزخند)
نامجون: یه اشتباهی کرده دیگه دست خودش نبوده که
شوگا: میدونی این اشتباهش چقدر خواهر منو اذیت میکنه ؟(بلند)
جین:شوگا آروم باش
شوگا:معلوم نیست خواهرم دیشب تا حالا کجا رفته بعد شماها نگران جیمینین
جونگکوک: ات حتما تو خونشه
جین:راس میگه پاشین بریم خونه ی ات
همه سریع پوشیدن و راه افتادن سمت خونه
چندین بار زنگ در خونه رو زدن ولی کسی درو باز نکرد
جین: شاید خوابه
شوگا:من کلید دارم
شوگا درو باز کرد و اومدن داخل دیدن تو سالن و آشپز خونه نیستی پس اومدن تو اتاق خواب که با دیدن صحنه ی رو به روشون شکه شدن
شوگا:تو اینجا چه غلطی می کنی (داد)
نامجون:آروم باش
با صدای داد شوگا جیمین از خواب بیدار شد اما تو بخاطر قرص های که خورده بودی هنوز خواب بودی
جیمین: ساکت باش خوابه
شوگا: جواب منو بده (بلند)
این دفعه دیگه بیدار شدی
ات:شماها اینجا چیکار می کنین ؟
شوگا:این سوال منم هست
ات: من و جیمین باهم قرار میزاریم
شوگا: میفهمی چی داری میگی؟
ات: آره میفهمم دارم چی میگم
شوگا:تو مطمعنی دوسش داری
ات:آره دوسش دارم ...اونم هفت ساله
شوگا:پس اگه دوسش داری من مانع عشقتون نمیشم اما تو جیمین ...اگه خواهرمو ناراحت کنی دارت میزنم فهمیدی ؟
جیمین: آره فهمیدم
خواهر شوگایی و جیمین
پارت چهارم
داشتم حال می کردم(🤣) که یهو سرم درد گرفت و چشمام سیاهی رفت داشتم میوفتاد که جیمین گرفتم
جیمین: ات صدامو میشنوی؟
ات:آ..آره
جیمین:بیا بشین
کمکم کرد تا بشینم
از زبون خودم
جیمین دستاشو گذاشت رو پیشونیت که فهمید تب داری
جیمین: سرما خوردی
ات:نه نه خوبم
جیمین:کجا خوبی داری میسوزی ..... بخاطر من سرما خوردی ؟
ات:نه
جیمین:ای کاش نمیومدم
ات:تقصیر تو نیست دیروز که پیاده اومدم خونه سرما خوردم
جیمین: بازم تقصیر منه
ات:به خدا تقصیر تو نیست میشه بس کنی
جیمین:باشه .....داروهات کجاست ؟
ات:دارو نمی خوام خودم خوب میشم
جیمین: پیداشون کردمممم
ات:....
جیمین:عه کن
ات:خودم میتونم بخورم
جیمین:می خوام خودم بزارم دهنت
جیمین:عه کن
ات:عهههه(خنده)
جیمین:آفرین دختر خوب
ات: بابای خوبی میشی(خنده)
جیمین:چی ؟!
تازه فهمیدی چی گندی زدی
ات: گفتم هر وقت ازدواج کنی بابای خوبی میشی
جیمین:و توهم مامان بچم میشی
ات:من!
جیمین: آره تو
با بوسه ای که رو گونت گذاشت مثل لبو سرخ شدی
جیمین: بریم بخوابیم من خوابم میاد
بلندت کرد و گذاشتت رو تخت و خودشم بغلت کرد و کنارت خوابید
ات: نزدیکم نشو سرما میخوری
جیمین: مهم نیست ..... بخواب
ات:باشه
دیگه حرفی نزدین و هردو خوابیدین
پیش پسرا
نامجون:پس این بچه کجا رفته؟
شوگا: بچه ؟! (پوزخند)
نامجون: یه اشتباهی کرده دیگه دست خودش نبوده که
شوگا: میدونی این اشتباهش چقدر خواهر منو اذیت میکنه ؟(بلند)
جین:شوگا آروم باش
شوگا:معلوم نیست خواهرم دیشب تا حالا کجا رفته بعد شماها نگران جیمینین
جونگکوک: ات حتما تو خونشه
جین:راس میگه پاشین بریم خونه ی ات
همه سریع پوشیدن و راه افتادن سمت خونه
چندین بار زنگ در خونه رو زدن ولی کسی درو باز نکرد
جین: شاید خوابه
شوگا:من کلید دارم
شوگا درو باز کرد و اومدن داخل دیدن تو سالن و آشپز خونه نیستی پس اومدن تو اتاق خواب که با دیدن صحنه ی رو به روشون شکه شدن
شوگا:تو اینجا چه غلطی می کنی (داد)
نامجون:آروم باش
با صدای داد شوگا جیمین از خواب بیدار شد اما تو بخاطر قرص های که خورده بودی هنوز خواب بودی
جیمین: ساکت باش خوابه
شوگا: جواب منو بده (بلند)
این دفعه دیگه بیدار شدی
ات:شماها اینجا چیکار می کنین ؟
شوگا:این سوال منم هست
ات: من و جیمین باهم قرار میزاریم
شوگا: میفهمی چی داری میگی؟
ات: آره میفهمم دارم چی میگم
شوگا:تو مطمعنی دوسش داری
ات:آره دوسش دارم ...اونم هفت ساله
شوگا:پس اگه دوسش داری من مانع عشقتون نمیشم اما تو جیمین ...اگه خواهرمو ناراحت کنی دارت میزنم فهمیدی ؟
جیمین: آره فهمیدم
۱۱.۲k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.