وقتی نصف شب حالت بد میشه
وقتی نصف شب حالت بد میشه
پارت اول
( ات همسن جونگکوکه عضو هشتمه و هیچ خانواده ای نداره چون وقتی با خانوادش رفته بود مسافرت تصادف می کنن و همه میمیرن جز ات و ات رو تهیونگ کراشه و ات با شوگا هم اتاقیه)
نامجون: ما رفتیم دیگه خداحافظ
ات تهیونگ و شوگا: خداحافظ
ات:آخیش چه خونه ساکت و آروم شد
شوگا:نگران نباش صبح که بیان دوباره سر و صدا شروع میشه
تهیونگ:بچه ها من میرم تو اتاقم
شوگا: باشه برو منم میرم بخوابم
ات:منم میام (باهم تو به اتاقن)
شوگا: اگه میخوای بخوابی بیا بالا حال سر و صدا ندارم
ات: میخوام بخوابم
شوگا:پس بیا بریم
دست شوگا رو گرفتی و رفتین بالا تو اتاق
رفتین هرکدوم روتختون خوابیدین
ات:چطوری تهیونگ انقدر جذابه
شوگا:شروع شد ( شوگا میدونه ات رو تهیونگ کراشه و میدونه تهیونگ هم رو آت کراشه)
ات:وقتی باهام حرف میزنه قلبم اکلیلی میشه
شوگا: .....
ات:خوابیدی ؟
شوگا:نه
ات:خوبه (صدای گرفته)
شوگا:چت شد؟
ات:هیچی یکم گلوم درد میکنه چیزی نیست
شوگا: آهان باشه بخواب دیگه
ات: باشه شب بخیر اوپا
شوگا: شب بخیر
هردو چشماتون رو بستین و همون موقع خوابیدین
از زبون ات
با گلو درد شدیدی که داشتم از خواب بیدار شدم
لیوان آب بالا سرم رو برداشتم و ازش خوردم ولی انگار راه گلوم بسته بود و آب ها تو گلوم مونده بود با صدای جیغ بلندی که کنارم کشیده شد سریع سرم رو چرخوندم سمت صدا
(داره توهم میزنه)
مامان: کمک ...کمک دخترم حالش بده (جیغ و گریه)
؟: خانم در باز نمیشه
مامان:ات ...ات عزیزم چشماتو باز کن (گریه)
ات: مامان (گریه)
شوگا: ات چت شده؟
ات:ش..شوگا اونجارو (گریه)
شوگا: کجا...چرا گریه میکنی؟
ات: مامانمه(گریه)
شوگا:ات عزیزم خواب دیدی
( اومد سمتت که بخوابونتت اما به سرفه افتادی)
مامان:دخترم حالش بده...کمک (گریه)
ات:م..مامان .....من....من خوبم (گریه و سرفه)
دکتر:اگه انقدر به خودشون فشار نمی آورد شاید زنده می موند
ات:تقصیر منه که مامانم مرده (بلند و گریه)
تهیونگ: چی شده ؟
از زبون تهیونگ
با صدای بلند ات رفتم تو اتاقشون
تهیونگ:چی شده ؟
ات افتاد زمین و شروع کردن به سرفه کردن اومدم بهش آب بدم که دیدم تو دستش خونه
تهیونگ:یونگی سریع زنگ بزن اورژانس
ات:تقصیر منه(گریه و همین طور که خون بالا میاره)
تهیونگ: هیچی تقصیر تو نیست باشه
ات: مامان بهم کمک نکن... لطفاً (گریه)
تهیونگ:ات منو نگاه کن هیچکسی جز من و شوگا تو خونه نیست (بلند)
ات:اما اینجان (گریه)
کم کم داشت از حال می رفت
تهیونگ:ات نخواب باشه ...سعی کن بیدار بمونی
پارت اول
( ات همسن جونگکوکه عضو هشتمه و هیچ خانواده ای نداره چون وقتی با خانوادش رفته بود مسافرت تصادف می کنن و همه میمیرن جز ات و ات رو تهیونگ کراشه و ات با شوگا هم اتاقیه)
نامجون: ما رفتیم دیگه خداحافظ
ات تهیونگ و شوگا: خداحافظ
ات:آخیش چه خونه ساکت و آروم شد
شوگا:نگران نباش صبح که بیان دوباره سر و صدا شروع میشه
تهیونگ:بچه ها من میرم تو اتاقم
شوگا: باشه برو منم میرم بخوابم
ات:منم میام (باهم تو به اتاقن)
شوگا: اگه میخوای بخوابی بیا بالا حال سر و صدا ندارم
ات: میخوام بخوابم
شوگا:پس بیا بریم
دست شوگا رو گرفتی و رفتین بالا تو اتاق
رفتین هرکدوم روتختون خوابیدین
ات:چطوری تهیونگ انقدر جذابه
شوگا:شروع شد ( شوگا میدونه ات رو تهیونگ کراشه و میدونه تهیونگ هم رو آت کراشه)
ات:وقتی باهام حرف میزنه قلبم اکلیلی میشه
شوگا: .....
ات:خوابیدی ؟
شوگا:نه
ات:خوبه (صدای گرفته)
شوگا:چت شد؟
ات:هیچی یکم گلوم درد میکنه چیزی نیست
شوگا: آهان باشه بخواب دیگه
ات: باشه شب بخیر اوپا
شوگا: شب بخیر
هردو چشماتون رو بستین و همون موقع خوابیدین
از زبون ات
با گلو درد شدیدی که داشتم از خواب بیدار شدم
لیوان آب بالا سرم رو برداشتم و ازش خوردم ولی انگار راه گلوم بسته بود و آب ها تو گلوم مونده بود با صدای جیغ بلندی که کنارم کشیده شد سریع سرم رو چرخوندم سمت صدا
(داره توهم میزنه)
مامان: کمک ...کمک دخترم حالش بده (جیغ و گریه)
؟: خانم در باز نمیشه
مامان:ات ...ات عزیزم چشماتو باز کن (گریه)
ات: مامان (گریه)
شوگا: ات چت شده؟
ات:ش..شوگا اونجارو (گریه)
شوگا: کجا...چرا گریه میکنی؟
ات: مامانمه(گریه)
شوگا:ات عزیزم خواب دیدی
( اومد سمتت که بخوابونتت اما به سرفه افتادی)
مامان:دخترم حالش بده...کمک (گریه)
ات:م..مامان .....من....من خوبم (گریه و سرفه)
دکتر:اگه انقدر به خودشون فشار نمی آورد شاید زنده می موند
ات:تقصیر منه که مامانم مرده (بلند و گریه)
تهیونگ: چی شده ؟
از زبون تهیونگ
با صدای بلند ات رفتم تو اتاقشون
تهیونگ:چی شده ؟
ات افتاد زمین و شروع کردن به سرفه کردن اومدم بهش آب بدم که دیدم تو دستش خونه
تهیونگ:یونگی سریع زنگ بزن اورژانس
ات:تقصیر منه(گریه و همین طور که خون بالا میاره)
تهیونگ: هیچی تقصیر تو نیست باشه
ات: مامان بهم کمک نکن... لطفاً (گریه)
تهیونگ:ات منو نگاه کن هیچکسی جز من و شوگا تو خونه نیست (بلند)
ات:اما اینجان (گریه)
کم کم داشت از حال می رفت
تهیونگ:ات نخواب باشه ...سعی کن بیدار بمونی
۱۱.۶k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.