هم خونه ای (پارت ۱۰)
هم خونه ای (پارت ۱۰)
یک هفته بعد
تا الان به این پی بردا بودم که یونگی واقعا عاشقمه
(فلش بک به یک هفته پیش ا.ت و جونگ کوک توی مدرسه)
جونگ کوک . ا.ت میدونستی یونگی عاشقته
* نه بابا نیست
جونگ کوک . خب بیا امتحانش کنیم
* امممم...... چجوری
جونگ کوک . فیلم بازی میکنیم جوری که انگار من و تو باهم قرار میزاریم
* فکر خوبیه
(پایان فلش بک)
از رفتاراش میشد فهمید که چجوری به کوک حسودی میکنه کی فکرشو میکنه مین یونگی بزرگ پسر رئیس شرکت اُمگا( از خودم در آوردم) معروف ترین شرکت طراحی دکوراسیون داخلی که اخبارش همه جا رو پر کرده اینقدر حسود باشه
امشب مثل شبای دیگه دیر وقت رفتم خونه تا یونگی فکر کنه که با جونگ کوک بودم وقتی رسیدم خونه برقا خاموش بودن معلوم بود یونگی خوابه آروم وارد خونه شدم تا بیدار نشه
& چرا اینقدر بی سر و صدا میای
* یااااا مین یونگی ترسوندیم
& واو باورم نمیشه
* چیو
& بالاخره یاد گرفتی چجوری بزرگترت رو صدا کنی
* یا اولا من و تو هم سنیم دوما جونگ کوک حساسه روی این قضیه گفته نباید هیچ پسری رو صمیمی صدا کنم
& هه (پوزخند) من یک ماه ازت بزرگترم
* خب که ..... صبر کن ببینم تو از کجا میدونی مگه تاریخ تولدمو بلدی
& چیزه ..... توی دفتر مدیر بودم دنبال یه پرونده بودم چشمم به پرونده تو خورد از اونجا فهمیدم
*خب خب من میرم بخوابم شب بخیر
یونگی ویو
چرا هر دفعه با کوک میرفت بیرون اینجوری لباس میپوشید نکنه میخواد حرس منو در بیاره با این کاراش باعث میشه عصبانی بشم و بخوام تنبیهش کنم
ا.ت ویو
من برگشتم جونگ کوک اوپا تصمیم گرفتیم به همهبگیم که رابطمون الکی بوده ولی دلیلشو نمیگیم فقط میگیم میخواستیم ریکشن پسرا رو ببینیم
یک هفته بعد
تا الان به این پی بردا بودم که یونگی واقعا عاشقمه
(فلش بک به یک هفته پیش ا.ت و جونگ کوک توی مدرسه)
جونگ کوک . ا.ت میدونستی یونگی عاشقته
* نه بابا نیست
جونگ کوک . خب بیا امتحانش کنیم
* امممم...... چجوری
جونگ کوک . فیلم بازی میکنیم جوری که انگار من و تو باهم قرار میزاریم
* فکر خوبیه
(پایان فلش بک)
از رفتاراش میشد فهمید که چجوری به کوک حسودی میکنه کی فکرشو میکنه مین یونگی بزرگ پسر رئیس شرکت اُمگا( از خودم در آوردم) معروف ترین شرکت طراحی دکوراسیون داخلی که اخبارش همه جا رو پر کرده اینقدر حسود باشه
امشب مثل شبای دیگه دیر وقت رفتم خونه تا یونگی فکر کنه که با جونگ کوک بودم وقتی رسیدم خونه برقا خاموش بودن معلوم بود یونگی خوابه آروم وارد خونه شدم تا بیدار نشه
& چرا اینقدر بی سر و صدا میای
* یااااا مین یونگی ترسوندیم
& واو باورم نمیشه
* چیو
& بالاخره یاد گرفتی چجوری بزرگترت رو صدا کنی
* یا اولا من و تو هم سنیم دوما جونگ کوک حساسه روی این قضیه گفته نباید هیچ پسری رو صمیمی صدا کنم
& هه (پوزخند) من یک ماه ازت بزرگترم
* خب که ..... صبر کن ببینم تو از کجا میدونی مگه تاریخ تولدمو بلدی
& چیزه ..... توی دفتر مدیر بودم دنبال یه پرونده بودم چشمم به پرونده تو خورد از اونجا فهمیدم
*خب خب من میرم بخوابم شب بخیر
یونگی ویو
چرا هر دفعه با کوک میرفت بیرون اینجوری لباس میپوشید نکنه میخواد حرس منو در بیاره با این کاراش باعث میشه عصبانی بشم و بخوام تنبیهش کنم
ا.ت ویو
من برگشتم جونگ کوک اوپا تصمیم گرفتیم به همهبگیم که رابطمون الکی بوده ولی دلیلشو نمیگیم فقط میگیم میخواستیم ریکشن پسرا رو ببینیم
۸۵.۷k
۱۶ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.