My Red Moon...✨🫀🌚
My Red Moon...✨🫀🌚
Part⁶⁸🪐🦖
کوک و ته سرشون رو بالا آوردند و با دیدن شخص رو به روشون دو حالت بهشون دست داد...
شوک و عصبانیت..
تهیونگ سرش رو به سمت کوک برگردوند و با حرص کنترل شده ای گفت...
تهیونگ: کوک این اینجا چیکار میکنه..!؟
کوک نفس عمیقی کشید و سعی کرد خودش رو کنترل کنه...
انگار کارما نمیتونست ببینه که اونها کمی خوشحالن.. باید چیزی واسه ریدن تو ذوق اونها پیدا میکرد و چه کسی بهتر از نامزد دروغین کوک...؟؟!
نیشخندی زد و خودش رو میون کوک و تهیونگ جا داد و گفت..
هیونا: چیه...!؟ انتظار نداشتین..!؟
کوک محکم دستش رو گرفت و به سمت جلو هول داد و گفت...
کوک: تو اینجا چه غلطی میکنی..!؟
هیونا: لبخندی زد و دستش رو روی شکمش کشید و گفت اومدم سونوگرافی بچمون...
تهیونگ برای چند ثانیه حس کرد گوشش سوت کشید..
کوک با چشمایی که از تعجب بزرگ شده بودن به سمت تهیونگ برگشت و گفت...
کوک: این دختره هر*زه دروغ میگه..! من اصلا بهش دست نزدم تهیونگ...! باور کن..
دختر با ناراحتی ظاهری لبش رو آویزون کرد و گفت...
هیونا: کوک..!؟ دلت میاد به بچمون انگ حرو*مزادگی بزنی..!؟ به بچه خودت...؟ ازت انتظار نداشتم..
تهیونگ دادی کشید...
تهیونگ: بسه..! نمیخوام چیزی بشنوم...!
زبونش رو با لباش تر کرد و گفت..
تهیونگ: فقط یه راه میمونه که ثابت کنه این بچه مال کوک نیست...
کوک با عصبانیت به تهیونگ خیره شد و گفت..
کوک: یعنی به من اعتماد نداری تهیونگ...!؟! حرف این هرزه رو میخوای باور کنی..؟! میگم این بچه مال من نیست حتی اگه بخواد بفهمه پدرش کیه اونقدر با بقیه خوابیده که معلوم نیست پدرشون كدومه...!
تهیونگ بدون توجه به حرفای کوک لب زد..
تهیونگ: تست دی ان ای... باید تست بدین..
دکتر نگاه خیره ای به تهیونگ انداخت و گفت...
دکتر: آقای کیم..
کوک سریع پرید وسط حرف دکتر...
کوک: آقای جئون هستن..
دکتر پوفی کشید و روبه تهیونگ لب زد...
دکتر: آقای جئون امکان اینکه موقع آزمایش جنین سقط بشه زیاده..!
تهیونگ نگاهی به دختر یا همون نامزد قلابی کوک انداخت و گفت...
تهیونگ: باید این تست انجام بشه.. به همین زودی بچ...!
یه نگاه عصبانی به ته انداخت و گفت..
هیونا: فکر کردی من میزارم بچمو بکشی...!؟ آره..؟؟
تهیونگ نگاه سردی بهش انداخت و گفت...
تهیونگ: بیا یه توافقی بکنیم..
دختر نگاه مشکوکی به تهیونگ انداخت و گفت...
هیونا: چی اونوقت..!؟
تهیونگ نیشخندی زد و گفت...
تهیونگ: اگه بچه مال کوک نبود.. تو باید برای همیشه گورتو از زندگی من و کوک گم کنی... اما اگه بچه مال اون بود..
نگاه مطمئنی به کوک انداخت و گفت...
تهیونگ: من برای همیشه میرم و میزارم پیش کوک باشی..
جونگ کوک نگاه شوک زده ای بهش انداخت و گفت...
کوک: چی میگی تهیونگ..!؟ احمق شدی...؟!
Part⁶⁸🪐🦖
کوک و ته سرشون رو بالا آوردند و با دیدن شخص رو به روشون دو حالت بهشون دست داد...
شوک و عصبانیت..
تهیونگ سرش رو به سمت کوک برگردوند و با حرص کنترل شده ای گفت...
تهیونگ: کوک این اینجا چیکار میکنه..!؟
کوک نفس عمیقی کشید و سعی کرد خودش رو کنترل کنه...
انگار کارما نمیتونست ببینه که اونها کمی خوشحالن.. باید چیزی واسه ریدن تو ذوق اونها پیدا میکرد و چه کسی بهتر از نامزد دروغین کوک...؟؟!
نیشخندی زد و خودش رو میون کوک و تهیونگ جا داد و گفت..
هیونا: چیه...!؟ انتظار نداشتین..!؟
کوک محکم دستش رو گرفت و به سمت جلو هول داد و گفت...
کوک: تو اینجا چه غلطی میکنی..!؟
هیونا: لبخندی زد و دستش رو روی شکمش کشید و گفت اومدم سونوگرافی بچمون...
تهیونگ برای چند ثانیه حس کرد گوشش سوت کشید..
کوک با چشمایی که از تعجب بزرگ شده بودن به سمت تهیونگ برگشت و گفت...
کوک: این دختره هر*زه دروغ میگه..! من اصلا بهش دست نزدم تهیونگ...! باور کن..
دختر با ناراحتی ظاهری لبش رو آویزون کرد و گفت...
هیونا: کوک..!؟ دلت میاد به بچمون انگ حرو*مزادگی بزنی..!؟ به بچه خودت...؟ ازت انتظار نداشتم..
تهیونگ دادی کشید...
تهیونگ: بسه..! نمیخوام چیزی بشنوم...!
زبونش رو با لباش تر کرد و گفت..
تهیونگ: فقط یه راه میمونه که ثابت کنه این بچه مال کوک نیست...
کوک با عصبانیت به تهیونگ خیره شد و گفت..
کوک: یعنی به من اعتماد نداری تهیونگ...!؟! حرف این هرزه رو میخوای باور کنی..؟! میگم این بچه مال من نیست حتی اگه بخواد بفهمه پدرش کیه اونقدر با بقیه خوابیده که معلوم نیست پدرشون كدومه...!
تهیونگ بدون توجه به حرفای کوک لب زد..
تهیونگ: تست دی ان ای... باید تست بدین..
دکتر نگاه خیره ای به تهیونگ انداخت و گفت...
دکتر: آقای کیم..
کوک سریع پرید وسط حرف دکتر...
کوک: آقای جئون هستن..
دکتر پوفی کشید و روبه تهیونگ لب زد...
دکتر: آقای جئون امکان اینکه موقع آزمایش جنین سقط بشه زیاده..!
تهیونگ نگاهی به دختر یا همون نامزد قلابی کوک انداخت و گفت...
تهیونگ: باید این تست انجام بشه.. به همین زودی بچ...!
یه نگاه عصبانی به ته انداخت و گفت..
هیونا: فکر کردی من میزارم بچمو بکشی...!؟ آره..؟؟
تهیونگ نگاه سردی بهش انداخت و گفت...
تهیونگ: بیا یه توافقی بکنیم..
دختر نگاه مشکوکی به تهیونگ انداخت و گفت...
هیونا: چی اونوقت..!؟
تهیونگ نیشخندی زد و گفت...
تهیونگ: اگه بچه مال کوک نبود.. تو باید برای همیشه گورتو از زندگی من و کوک گم کنی... اما اگه بچه مال اون بود..
نگاه مطمئنی به کوک انداخت و گفت...
تهیونگ: من برای همیشه میرم و میزارم پیش کوک باشی..
جونگ کوک نگاه شوک زده ای بهش انداخت و گفت...
کوک: چی میگی تهیونگ..!؟ احمق شدی...؟!
۶.۰k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳