پارت سه
#پارت سه
#هیونجبن
.
.
.
(ویو ا.ت)
ساعت حدود ۲شده بود دیگه کمکم نگران میشدم که دیدم نه دیگه از هیون اومدنی نیس
کم کم پلکامو روی هم گذاشتم که خوابم برد
(ویو هیون جین)
ساعتهای ۳ صبح بود که کم کم به خودم اومدم مستیم کمی رفته بود که به ساعت نگاهی انداختم و با خودم گفتم نکنه ا.ت عصبی بشه پس به طرف خونه با هان رفتیم چون تعادلم کمی از دست داده بودم هان منو برد به خونه هی کلید ها از دستم میافتاد آخر بلاخره تونستم در رو باز کنم آروم وارد خونه شدم که ا.ت رو ندیدم گفتم شاید خواب باشه آروم آروم پله هارو بالا رفتم و وارد اتاق شدم آنقدر گوگولیییی خوابیده بود دلم رفت براش اوخسیننشتسننستتثتستیت(از دست کیوت بود ا.ت)
(ویو ا.ت)
کم کم با حس اینکه دستای داغ داغ دور کمرم حلقه شده بود چشمام رو باز کردم و از خواب پریدم
(پایان ویو ا.ت)
+بسم الله
-نترس بیب ، ددیت اومده پیشت
+یاااا هیونجینااا ببین ساعت چنده چرا بار رفته بودی؟حتی بدون اجاره گرفتن از من؟
+یادته باهم قهر بودیم
-اره
+همین
-اره
+الان چرا بغلم کردی مثلاً دوسم داری؟
-اره (بچم فقط میتونه اره بگه
-بیب به شدت ددیت نیاز دارع
+به شدت؟؟؟
-یس به شدت
+اوهوم اوک
- آماده ای بیبی؟قراره یکم درد بکشی اونم به شدت
+اوهوممممممم(مثل سگ میترسه ولی بازم از خداشه
(ویو ا.ت هیون جین)
+آآآ....ههههه ...هیوننن بسته آروم تر
-بیبی اولن منو هیون نه ددی صدا کن دومن گفته بودم خیلی پیش میرم (ناله ای از سر لذت)
.
.
(دیگه نمیدونم نماز پنجاه رکعتی و نمیدونم فقط وسط شنیدم هیون گفت ا.ت بسه این طور یکم هم برام سا.ک بزن)
.
. ببخشید اگه ریده باشم که میدونم ریدم با بزرگی خودتون ببخشید)
#هیونجبن
.
.
.
(ویو ا.ت)
ساعت حدود ۲شده بود دیگه کمکم نگران میشدم که دیدم نه دیگه از هیون اومدنی نیس
کم کم پلکامو روی هم گذاشتم که خوابم برد
(ویو هیون جین)
ساعتهای ۳ صبح بود که کم کم به خودم اومدم مستیم کمی رفته بود که به ساعت نگاهی انداختم و با خودم گفتم نکنه ا.ت عصبی بشه پس به طرف خونه با هان رفتیم چون تعادلم کمی از دست داده بودم هان منو برد به خونه هی کلید ها از دستم میافتاد آخر بلاخره تونستم در رو باز کنم آروم وارد خونه شدم که ا.ت رو ندیدم گفتم شاید خواب باشه آروم آروم پله هارو بالا رفتم و وارد اتاق شدم آنقدر گوگولیییی خوابیده بود دلم رفت براش اوخسیننشتسننستتثتستیت(از دست کیوت بود ا.ت)
(ویو ا.ت)
کم کم با حس اینکه دستای داغ داغ دور کمرم حلقه شده بود چشمام رو باز کردم و از خواب پریدم
(پایان ویو ا.ت)
+بسم الله
-نترس بیب ، ددیت اومده پیشت
+یاااا هیونجینااا ببین ساعت چنده چرا بار رفته بودی؟حتی بدون اجاره گرفتن از من؟
+یادته باهم قهر بودیم
-اره
+همین
-اره
+الان چرا بغلم کردی مثلاً دوسم داری؟
-اره (بچم فقط میتونه اره بگه
-بیب به شدت ددیت نیاز دارع
+به شدت؟؟؟
-یس به شدت
+اوهوم اوک
- آماده ای بیبی؟قراره یکم درد بکشی اونم به شدت
+اوهوممممممم(مثل سگ میترسه ولی بازم از خداشه
(ویو ا.ت هیون جین)
+آآآ....ههههه ...هیوننن بسته آروم تر
-بیبی اولن منو هیون نه ددی صدا کن دومن گفته بودم خیلی پیش میرم (ناله ای از سر لذت)
.
.
(دیگه نمیدونم نماز پنجاه رکعتی و نمیدونم فقط وسط شنیدم هیون گفت ا.ت بسه این طور یکم هم برام سا.ک بزن)
.
. ببخشید اگه ریده باشم که میدونم ریدم با بزرگی خودتون ببخشید)
- ۶۰
- ۰۳ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط