ادامه ی پارت هم جا نشد پارت قبل بذارم

ادامه ی پارت ۱۹هم جا نشد پارت قبل بذارم:)
+خب راستش من بهش نگفتم که خانواده ام کیه و چیکارن، و باور کنید وقتی به همه گفتم میخوام بیام پیش شما اون تازه فهمید من خواهر و برادر دارم اینو میشد از حالت چهرش فهمید.

~خب اینطور که داری میگی شما هیچی از هم نمی دونستید درسته؟
^الان این چه ربطی داره اخه ببین با خواهرم چکار کردههه
~خب باهوش خان حتما یه دلیلی داشته چون سولا خانم وقتی دربارش زیاد حرف میزد دیگه کمابیش شناختمش.
شماهاهم کار اشتباهی کردین که هیچی به همدیگه نگفتین، شرط می‌بندم حتی درباره بیماریت هم چیزی نگفتی درسته؟

+اممممم خب راستش اره
~🤦🏻‍♀خب توی یه رابطه شما باید خودتون باشید و همه چیز رو باهم درمیون بذارید تا بتونید همدیگه رو درک کنید.


4ماه بعد
از زبان تهیونگ
از اونموقعی که سولا رفته،اون جونگکوک مهربون هم انگار از بین رفته، دوباره برگشته به اون زمانی که هنوز با سولا آشنا نشده بود، همونقدر سر و همونقدرم خشن، جنیفرم هنوز دور و ورش میپلکه ولی خب همیشه جوابشو میگیره.
یکی از پچه ها اومد و گفت...
جونگکوک باز چکار کرده؟
اوفف..

رفتیم سمت حیاط پشتی که با چیزی که دیدم خشکم زد....
___________~
خب اینم یه پارت طولانی
امشبم پارت داریم
ولی به احتمال زیاد کانال روبیک زوتر بذارم
حمایت فراموش نشه=)