تا بهش میگفتم دوستت دارم

تا بهش میگفتم دوستت دارم...
تا میخواستم از قلب و احساسم براش حرف بزنم؛ چشم‌هاشو می‌بست!
بهش می‌گفتم: خب دیونه دارم باهات حرف میزنم...
چرا اینجوری میکنی؟
چرا چشم‌هاتو میبندی لعنتی؟
میگفت: چشم بسته عاشق ترم!
از پشت پلک‌هام... هم می‌شنومت، هم باهات میرم به یه دنیای دیگه، توی این دنیا نمیشه راحت دیونگی کرد. عاشقی کرد.
باس بری یه دنیای دیگه
از پشت تاریکی پلکام... با این صدای لعنتیت... میرم یه دنیای دیگه. اونجا، دوباره عاشقت میشم

لال میشدم
نمیدونستم بگم تو دیونه‌ای
یا من که عاشق تو شدم
فقط نگاهش میکردم
به دنیام که توی چشماش بود
به این پلکای بسته که در بهشت چشمهاش رو به روم می‌بست...
فکر میکردم از پشت همین پلک‌های بسته، یه دنیا تماشا داره...

#سه‌شنبه_۰۳_مهر_۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳)

#عکس_نوشته...#سه‌شنبه_۰۳_مهر_۱۳۹۷

#عکس_نوشته...#سه‌شنبه_۰۳_مهر_۱۳۹۷

میگه میخوام از پاییز بنویسم،میگم بیخیال دختر! از چیه این پای...

"معشوقه" گری هایم همیشه با دیگر "معشوقه"ها فرق داشت.وقتی سرش...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟑𝟎ات روی تختش نشسته بود. گوشی ...

"𝙼𝙰𝙵𝙸𝙰 𝚆𝙰𝙸𝙵""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟺"تایپ کرد : «هیچی منظور خاصی نداشتم ، بلا...

#بد_بوی#پارت_۴۳#الینا پشت سر هم جلو در اتاق عمل میام و میرم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط