در دفتر شعر من این دیوان معمولی

در دفتر شعر من این دیوان معمولی
محبوب من ماهیست با چشمان معمولی


برعکس آهوهای حیران در هزاران شعر
او نیز چیزی نیست جزانسان معمولی


با پای خود دور از "پری دم" های دریایی
عمری شنا کرده ست در یک وان معمولی


محبوب من جای قدح نوشیدن از ساغر

 یک عمر چایی خورده در فنجان معمولی


اوجوجه تیغی روی پلک خود نچسبانده
تا نیزه ها سازد از آن مژگان معمولی


محبوب من این است و من با سادگی هایش
سر میکنم در خانه ی ارزان معمولی


جای گلستان میتوان با بوسه ای خوش بود
در یک اتاق ساده با گلدان معمولی


با عقد دل فرقی ندارد شاهد عقدت
قرآن زرکوب است یاقرآن معمولی


عاشق اگر باشی برای بردن معشوق
اسب سفیدت میشود پیکان معمولی


من هم بدون سیم و زر یک شاعر پاکم
یک شاعر از نسل بدهکاران معمولی!



# عاشقانه ...
دیدگاه ها (۱)

این مهم نیست که دل تازه مسلمان شده استکه به عشق تو ، قمر ، ق...

گر چه هنگام سفر جاده ها جانکاه اندروی نقشه همه ی فاصله ها کو...

من آن چوپان بی دینم که پیغمبر نخواهم شدمرا بگذار و بگذر چون ...

اگر چـه شک عجیبی به «داشتن» دارمسعادتی ست تو را داشتن که من ...

❄️در دفترِ شعر من ، این دیوانِ معمولی ؛محبوبِ من ماهی ‌ست با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط