pt 33
pt 33
سرنوشت★
@ جونگکوکککک
+ ها؟ چی؟ من؟
@ داری به کی فکر میکنی انقدر غرق قکر کردن شدی؟؟
+هیچی بابا
_اوه انگاری دوستاتون اومدن من میرم پشت یه میز دیگه میشینم
@ باشه برو فقط مواظب باش میدونی اینجا اوضاعش چطوره دیگه اگه کسی اومد سمتت سریع داد بزن من میام پیشت یا اگه حس کردی کسی داره نگات میکنه سریع بهم زنگ بزن
_باشه فهمیدم بخدا ..
@ افرین
_من برم دیگه
جونگکوک یهو سرش درد گرفت دستاشو گذاشت دو طرف سرش یاد روزی افتاد که یونا با ینا میخواستن برن سرویس و یاد چیزایی افتاد که تو دفتر خاطرات یونا درموردش نوشته شده بود
متن دفتر خاطرات درمورد اون موقع = امروز فهمیدم ذره ای برای جونگکوک اهمیتی ندارم حتی اگه بمیرمم اون مراسم خاکسپاریم نمیاد اولا وقتی درمورد لباسم که میخواستم موردعلاقش باشه هیچ نظری نداد حتی وقتی پرسیدن اونا دست منو نگرفت و خودم تنهایی وارد شدم بعدم که منو به عنوان کارمند پدرش معرفی کرد که اصلا برام خوب نبود حداقل میتونست بگه دختر عمو خواهر دختر عمم یا همچین چیزی ولی اون اینو گفت که قصد تخریبشو بفهمم وقتی نوبت رقصیدن شد اون بجای اینکه بیاد دست زنشو بگیره رفت دستش دوستشو گرفت و باهم رفتن رو استیج منم تنها یه گوشه نشسته بودم و بهشون نگاه میکردم وقتی میخواستیم بریم سرویس اون به من هیچی نگفت ولی تا دوستش گفت هزارجور چیز گفت که مواظب باشه بعدم به من تهمت بزرگی زدنو جونگکوک میخواست جلوی همه منو بزنه هیچکس حتی عشقمم حرفمو باور نکرد بدون ذره ای فکر اون دختر شیطانه ازاونجا وقتی رفتم بیرون افتادم زمین جورابم پاره شده بود(دیگه بقیشو خودتون میدونین)
ویو یونا☆
وقتی اونارو از دور میدیم میخواستم بالا بیارم مخصوصا اون دختره ینا مثل همیشه چسبیده بود به جونگکوک و میخواست نزدیکش بشه ولی از اونا گذشتم خیره شده بودم به سوجین اون واقعا خیره کننده بود وقتی میدیدمش لبخند رو لبم شکل میگرفت انگار پروانه ها تو دلم پر میزدن مثل همون موقع که عاشق جونگکوک بودم حتی اوضاعم از اینم بدتر بود من مثل دیوونه ها عاشق بودم .
یهو غرق خیره شدن بهش بودم که یهو یه احساس سنگینی رو خودم حس کردم نگاه کردم یه مرده داشت نگام میکرد سریع زنگ زدم به سوجون ولی انقدر صدای اهنگ زیاد بود که نمیشنید مرده بهم نزدیک تر میشد
_میشه لطفا برین
(علامت مرده ÷)
÷ نظرت چیه امشبو باهم وقت بگذرونیم خانم خوشگله؟
که یهو دستشو گذاشت زیر چونم و یهو داد زدم
_ گمشو عوضییی
دیدم یهو سوجون و جونگگوکو دوتاسی با سرعت به طرف مرده حمله ور میشن
@ الان چه غلطی کردی مردک؟
ادامه دارد....
چون پارتا قراره زیاد باشه داستان هنوز اولشه دیگه میخوام براتون شرط بزارم
لایک=۱۵
کامنت بدون کامنتای خودم=۱۵
سرنوشت★
@ جونگکوکککک
+ ها؟ چی؟ من؟
@ داری به کی فکر میکنی انقدر غرق قکر کردن شدی؟؟
+هیچی بابا
_اوه انگاری دوستاتون اومدن من میرم پشت یه میز دیگه میشینم
@ باشه برو فقط مواظب باش میدونی اینجا اوضاعش چطوره دیگه اگه کسی اومد سمتت سریع داد بزن من میام پیشت یا اگه حس کردی کسی داره نگات میکنه سریع بهم زنگ بزن
_باشه فهمیدم بخدا ..
@ افرین
_من برم دیگه
جونگکوک یهو سرش درد گرفت دستاشو گذاشت دو طرف سرش یاد روزی افتاد که یونا با ینا میخواستن برن سرویس و یاد چیزایی افتاد که تو دفتر خاطرات یونا درموردش نوشته شده بود
متن دفتر خاطرات درمورد اون موقع = امروز فهمیدم ذره ای برای جونگکوک اهمیتی ندارم حتی اگه بمیرمم اون مراسم خاکسپاریم نمیاد اولا وقتی درمورد لباسم که میخواستم موردعلاقش باشه هیچ نظری نداد حتی وقتی پرسیدن اونا دست منو نگرفت و خودم تنهایی وارد شدم بعدم که منو به عنوان کارمند پدرش معرفی کرد که اصلا برام خوب نبود حداقل میتونست بگه دختر عمو خواهر دختر عمم یا همچین چیزی ولی اون اینو گفت که قصد تخریبشو بفهمم وقتی نوبت رقصیدن شد اون بجای اینکه بیاد دست زنشو بگیره رفت دستش دوستشو گرفت و باهم رفتن رو استیج منم تنها یه گوشه نشسته بودم و بهشون نگاه میکردم وقتی میخواستیم بریم سرویس اون به من هیچی نگفت ولی تا دوستش گفت هزارجور چیز گفت که مواظب باشه بعدم به من تهمت بزرگی زدنو جونگکوک میخواست جلوی همه منو بزنه هیچکس حتی عشقمم حرفمو باور نکرد بدون ذره ای فکر اون دختر شیطانه ازاونجا وقتی رفتم بیرون افتادم زمین جورابم پاره شده بود(دیگه بقیشو خودتون میدونین)
ویو یونا☆
وقتی اونارو از دور میدیم میخواستم بالا بیارم مخصوصا اون دختره ینا مثل همیشه چسبیده بود به جونگکوک و میخواست نزدیکش بشه ولی از اونا گذشتم خیره شده بودم به سوجین اون واقعا خیره کننده بود وقتی میدیدمش لبخند رو لبم شکل میگرفت انگار پروانه ها تو دلم پر میزدن مثل همون موقع که عاشق جونگکوک بودم حتی اوضاعم از اینم بدتر بود من مثل دیوونه ها عاشق بودم .
یهو غرق خیره شدن بهش بودم که یهو یه احساس سنگینی رو خودم حس کردم نگاه کردم یه مرده داشت نگام میکرد سریع زنگ زدم به سوجون ولی انقدر صدای اهنگ زیاد بود که نمیشنید مرده بهم نزدیک تر میشد
_میشه لطفا برین
(علامت مرده ÷)
÷ نظرت چیه امشبو باهم وقت بگذرونیم خانم خوشگله؟
که یهو دستشو گذاشت زیر چونم و یهو داد زدم
_ گمشو عوضییی
دیدم یهو سوجون و جونگگوکو دوتاسی با سرعت به طرف مرده حمله ور میشن
@ الان چه غلطی کردی مردک؟
ادامه دارد....
چون پارتا قراره زیاد باشه داستان هنوز اولشه دیگه میخوام براتون شرط بزارم
لایک=۱۵
کامنت بدون کامنتای خودم=۱۵
۱۷.۴k
۱۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.