pt 28
pt 28
سرنوشت★
+ هرکاری میکنم تو دلم جا نمیشه نه سلیقمه نه تایپمه خیلی میره رو مخم اونروزم رفته بود به یکی از دوستامگفته بود حق نداری نزدیک جونگکوک بشی زده بودتش دختره پاپتی نمیدونمچطوری معروف ترین دندون پزشک کرست مثلا با خودش میگه میتونه تو دلم جا پیدا کنه هیچکسم محلش نمیزاره بجز تهیونگ
+هوف باشه حالا هرچی بدبختیه سر تو خالی کردم من برم دیگه خدافظ
ویو یونا☆
با حرفای جونگکوک انگار عشقم تو این سالا یهو خورد شد و دیگه هیچ چیزی ازش باقی نموند و اون عشق تبدیل به اشکی میشد که از گونم میریخت رو زمین
تهیونگ آروم گفت
* یونا حالت خوبه
_نه
آروم با کیک توی دستم بلند شدم
+یونا تو اینجا چیکار داری؟
_فقط کافی بود بهم میگفتی میخوای از زندگیت برم ..
*یونا آروم باش
_میخواستم امروز تولدتو باهم جشن بگیریم
+یونا ببین..
_تو دیگه حق نداری حرف بزنی...
_میخواستم امروز بهت اعتراف کنم که دوست دارم ولی تو همین یه دقیقه کل عشقم بهت از بین رفتو پودر شد میفهمیی؟؟
+نه نه داری اشتباه میکنی
که جونگکوک بازو های یونارو گرفت
که دیگه گریه های یونا اوج گرفتو دیگه ازاین به بعد حرفاش با داد و گریست
_تو دیگه حق نداری انگشتتم به من بخوره ولم کننن
* جونگکوک بهتره ولش کنی
+ تو دخالت نکن تهیونگ
_عوضی میگم ولم کننن
جونگکوک یونارو ول کرد
+ ببین من متاسفم نمیخواستم اینجوری بشه
_دیگه پشیمونی فایده نداره که بعید میدونم تو واقعا پشیمون شده باشی
که یهو یونا گردنبندی که حلقه ازدواجشون توش بودو از گردنش کند و انداخت محکم رو سینه جونگکوک
_بیا اینم تنها چیزی که ازت باقی مونده بود بگیرش بده به کسی که عاشقشی و واقعا دوسش داری البته برا اون حلقه موردعلاقشو میخری چه نیازی به حلقه من داره
+یونا با من اینکارو نکن من نمیتونم
_ برات زودتر برگه های طلاقو میفرستم امضاش کن دیگه از شر من خلاص میشی و به زندگی عادیت بدون من برمیگردی
+میخوای تنهام بزاری؟؟
_ بهش عادت میکنی مثل من که از موقعی که پدرمادرمو از دست دادم تنها بودم تا الان ولی تو تنها نیستی بلاخره رونا هست دوستایی که بهشون اعتماد خیلی زیاد داری هستن دیگه به من نیازی نداری
_تهیونگ ببخشید من میخوام برم خونه وسایلمو جمع کنم به منشی کیم بگو برات ماشین میفرستن
*اوکی تو برو
ادامه دارد...
سرنوشت★
+ هرکاری میکنم تو دلم جا نمیشه نه سلیقمه نه تایپمه خیلی میره رو مخم اونروزم رفته بود به یکی از دوستامگفته بود حق نداری نزدیک جونگکوک بشی زده بودتش دختره پاپتی نمیدونمچطوری معروف ترین دندون پزشک کرست مثلا با خودش میگه میتونه تو دلم جا پیدا کنه هیچکسم محلش نمیزاره بجز تهیونگ
+هوف باشه حالا هرچی بدبختیه سر تو خالی کردم من برم دیگه خدافظ
ویو یونا☆
با حرفای جونگکوک انگار عشقم تو این سالا یهو خورد شد و دیگه هیچ چیزی ازش باقی نموند و اون عشق تبدیل به اشکی میشد که از گونم میریخت رو زمین
تهیونگ آروم گفت
* یونا حالت خوبه
_نه
آروم با کیک توی دستم بلند شدم
+یونا تو اینجا چیکار داری؟
_فقط کافی بود بهم میگفتی میخوای از زندگیت برم ..
*یونا آروم باش
_میخواستم امروز تولدتو باهم جشن بگیریم
+یونا ببین..
_تو دیگه حق نداری حرف بزنی...
_میخواستم امروز بهت اعتراف کنم که دوست دارم ولی تو همین یه دقیقه کل عشقم بهت از بین رفتو پودر شد میفهمیی؟؟
+نه نه داری اشتباه میکنی
که جونگکوک بازو های یونارو گرفت
که دیگه گریه های یونا اوج گرفتو دیگه ازاین به بعد حرفاش با داد و گریست
_تو دیگه حق نداری انگشتتم به من بخوره ولم کننن
* جونگکوک بهتره ولش کنی
+ تو دخالت نکن تهیونگ
_عوضی میگم ولم کننن
جونگکوک یونارو ول کرد
+ ببین من متاسفم نمیخواستم اینجوری بشه
_دیگه پشیمونی فایده نداره که بعید میدونم تو واقعا پشیمون شده باشی
که یهو یونا گردنبندی که حلقه ازدواجشون توش بودو از گردنش کند و انداخت محکم رو سینه جونگکوک
_بیا اینم تنها چیزی که ازت باقی مونده بود بگیرش بده به کسی که عاشقشی و واقعا دوسش داری البته برا اون حلقه موردعلاقشو میخری چه نیازی به حلقه من داره
+یونا با من اینکارو نکن من نمیتونم
_ برات زودتر برگه های طلاقو میفرستم امضاش کن دیگه از شر من خلاص میشی و به زندگی عادیت بدون من برمیگردی
+میخوای تنهام بزاری؟؟
_ بهش عادت میکنی مثل من که از موقعی که پدرمادرمو از دست دادم تنها بودم تا الان ولی تو تنها نیستی بلاخره رونا هست دوستایی که بهشون اعتماد خیلی زیاد داری هستن دیگه به من نیازی نداری
_تهیونگ ببخشید من میخوام برم خونه وسایلمو جمع کنم به منشی کیم بگو برات ماشین میفرستن
*اوکی تو برو
ادامه دارد...
۶.۶k
۱۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.