اوایل وقتی میرسوندمت خونه

اوایل وقتی میرسوندمت خونه٬
وقت رفتن
به آدم هایی که تو کوچتون زندگی میکردن حسودی میکردم...
به هم محلی هاتون ,
که هر از گاهی می تونن تصادفی تماشات کنن ,
یا همسایه ها٬
که از یک طبقه بالاتر یا پایین تر٬
صدای خنده هات رو میشنون ...
بعد٬ کم کم به خانوادت حسودیم شد...
به اونها که هر چقدرم باهاشون دعوا کنی
باز سر یک سفره کنارت میشینن ...
یک روز وقتی خداحافظی کردی
و تنهایی رفتی سفر٬
تو فرودگاه از پشت شیشه به گل سرت٬
به کیف پولت به کوله پشتیت حسودی کردم..
فکر کن؟
به اونها که جون ندارن اما همیشه همراهتن ...
.
روزگار من از وقتی دیدمت
دو قسمت شده ...
اون قسمتش که نیستی رو
به تو فکر میکنم
و اون قسمت که هستی رو
من میتونم جز تو به چیزهای دیگه ای هم فکر کنم ..
وقتایی که نیستی رو بیا راجع بهش حرف نزنیم٬ اما وقتهایی که هستی رو تازه میتونم مثل آدمهای دیگه زندگی‌کنم ...
#امیرعلی_ق
دیدگاه ها (۱)

لو رفته ام . . .در گوگل که سرچ میکنم تو❤ ،فقط عکس عاشقانه می...

مادرم گفت که عاشق نشوی ...!گفتم : " چـَشمچشم های تــو ،مرا ب...

دلم میخواد کولمو ببندم، مستقیم برم گردنه حیران..... بعد بش...

بد عادت شده ای . . . ,ما مردهابس که لی لی به لالایت ،لی لی ب...

تو تو زیبایی ، و تلخ ترین بخش زندگی من دلم برات شده اندازه خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط