ویو ات
ویو ات
بلاخره از اون مدرسه کوفتی خلاص شدم بلاخره میتونم راحت بدون هیچ قلدری درستمو بخونم خیلی برا فردا صبح استرس دارم میتونم دوستای خیلی خوبی پیدا کنم مطمئنم چشام کم کم گرم شد و خوابم برو
ویوصبح
از تختم با انرژی بلند شدم رفتم جلو آینه صورتم پف کرده بود بای با آب یخ میشستم رفتم دستشویی کارای لازمو کردم صورتمو با آب سرد شستم و رفتم صبحونه بخورم طبق معمول خودم باید صبحونه درست میکردم (گایز ات یتیمه) صبحونه خوردم و رفتم سر ایسگا تا سوار اتوبوس بشم که دیدم یه پسر داره به سرعت به سمت اتوبوس میدوعه به راننده اتوبوس گفتم
ات: لطفاً وایسید!
اون پسر وارد اتوبوس شدو ازم تشکر کرد از نوع لباسش فهمیدم توی یه مدرسه هستیم سر حرفو باز کرد و
گفت:اسمت چیه...؟
ات: از من پارک ات هست
ات:و شما...؟
جیهوپ: اسم من جیهوپه خوشبختم از آشناییتون لبخند«
جیهوپ: دانش آموز جدید هستید...؟
ات:بله
ویو ات:
اتوبوس وایساد و ما دقیقا جلوی در مدرسه بودیم با یه لبخند جیهوپ رو ترک کردم پسر با ادبی بود و کراش فک کنم روز اولی کراش زدم😂
رفتم تو دفتر جیهوپ اونجا بود منو راهنمایی کرد به کلاس با ورود معلم به کلاس منم وارد شدم که
معلم:بچها دانش آموز جدید داریم
لطفاً خودتونو معرفی کنید!
ات :من پارک ات هستم و از دیدنتون خوشحالم
معلم:هر کدوم از صندلی های خالی و میخواستی برو بشین
,ات :ممنونم
ویو ات
رفتم کناره پنچره نشستم و اصلا تو حال خودم نبودم حس خوبی داشتم اما میترسیدم اینجا هم اذیت بشم همین جوری تو حال خودم بود که با صدای زنگ به حال خودم برگشتم و دیدم یه پسری سمتم آمد و صندلی برعکس کردو نشست رو به روم
مکس:سلام. اسم من مکثه میخوام دوست دخترم بشی خوشگله😂
ات:اما تو که منو نمیشناسی!
مکس:وقت زیاده
ات:من علاقه به شما ندارم
موبایلمو در آوردم و رفتم سرش که موبایلمو از دستم گرفت و
گفت:درخواست نیست اجباره
ات: مـ. من نمیخوام
با صدای آشنا به خودم آمدم
جیهوپ :. مکس خوشش نمیاد اذیتش نکن
.مکس:به تو مربوط نی
جیهوپ :بلند شو برو سر کارت
مکس:اگه نرم...؟
ات:بسه تمومش کنید با داد«
ویو ات:
موبایلمو از مکس گرفتم و رفتم بیرون
دستام داشت میلریز تو رفتم نشستم دوباره باید اینجا رو با این کارا تحمل کنم خدایا
ویو جیهوپ:,
حال ات خوب نبود رفتم دوتا شیرکاکائو گرفتم و دنبال آن کشتم و پیداش کردم نگاهم به دستاش افتاد داشت میلرزید خیلی آروم بغلش نشستم و شیر کاکائو رو تو دوستاش گذاشتم به خودش آمد
جیهوپ:حالت خوبه...؟
ات:اره بابا چیزی نی
جیهوپ :پس دستات!
ات:این عادت از بچگی روم مونده. « لبخند»
جیهوپ:,نمی خوریش...؟(ادمینتون منحرف شد😂)
(گایز من تند تند نمیزارم فعلا دستم به فاک رفته پریودم هستم حالم خوب نی میزارم پارت و اما آهسته آهسته)
بلاخره از اون مدرسه کوفتی خلاص شدم بلاخره میتونم راحت بدون هیچ قلدری درستمو بخونم خیلی برا فردا صبح استرس دارم میتونم دوستای خیلی خوبی پیدا کنم مطمئنم چشام کم کم گرم شد و خوابم برو
ویوصبح
از تختم با انرژی بلند شدم رفتم جلو آینه صورتم پف کرده بود بای با آب یخ میشستم رفتم دستشویی کارای لازمو کردم صورتمو با آب سرد شستم و رفتم صبحونه بخورم طبق معمول خودم باید صبحونه درست میکردم (گایز ات یتیمه) صبحونه خوردم و رفتم سر ایسگا تا سوار اتوبوس بشم که دیدم یه پسر داره به سرعت به سمت اتوبوس میدوعه به راننده اتوبوس گفتم
ات: لطفاً وایسید!
اون پسر وارد اتوبوس شدو ازم تشکر کرد از نوع لباسش فهمیدم توی یه مدرسه هستیم سر حرفو باز کرد و
گفت:اسمت چیه...؟
ات: از من پارک ات هست
ات:و شما...؟
جیهوپ: اسم من جیهوپه خوشبختم از آشناییتون لبخند«
جیهوپ: دانش آموز جدید هستید...؟
ات:بله
ویو ات:
اتوبوس وایساد و ما دقیقا جلوی در مدرسه بودیم با یه لبخند جیهوپ رو ترک کردم پسر با ادبی بود و کراش فک کنم روز اولی کراش زدم😂
رفتم تو دفتر جیهوپ اونجا بود منو راهنمایی کرد به کلاس با ورود معلم به کلاس منم وارد شدم که
معلم:بچها دانش آموز جدید داریم
لطفاً خودتونو معرفی کنید!
ات :من پارک ات هستم و از دیدنتون خوشحالم
معلم:هر کدوم از صندلی های خالی و میخواستی برو بشین
,ات :ممنونم
ویو ات
رفتم کناره پنچره نشستم و اصلا تو حال خودم نبودم حس خوبی داشتم اما میترسیدم اینجا هم اذیت بشم همین جوری تو حال خودم بود که با صدای زنگ به حال خودم برگشتم و دیدم یه پسری سمتم آمد و صندلی برعکس کردو نشست رو به روم
مکس:سلام. اسم من مکثه میخوام دوست دخترم بشی خوشگله😂
ات:اما تو که منو نمیشناسی!
مکس:وقت زیاده
ات:من علاقه به شما ندارم
موبایلمو در آوردم و رفتم سرش که موبایلمو از دستم گرفت و
گفت:درخواست نیست اجباره
ات: مـ. من نمیخوام
با صدای آشنا به خودم آمدم
جیهوپ :. مکس خوشش نمیاد اذیتش نکن
.مکس:به تو مربوط نی
جیهوپ :بلند شو برو سر کارت
مکس:اگه نرم...؟
ات:بسه تمومش کنید با داد«
ویو ات:
موبایلمو از مکس گرفتم و رفتم بیرون
دستام داشت میلریز تو رفتم نشستم دوباره باید اینجا رو با این کارا تحمل کنم خدایا
ویو جیهوپ:,
حال ات خوب نبود رفتم دوتا شیرکاکائو گرفتم و دنبال آن کشتم و پیداش کردم نگاهم به دستاش افتاد داشت میلرزید خیلی آروم بغلش نشستم و شیر کاکائو رو تو دوستاش گذاشتم به خودش آمد
جیهوپ:حالت خوبه...؟
ات:اره بابا چیزی نی
جیهوپ :پس دستات!
ات:این عادت از بچگی روم مونده. « لبخند»
جیهوپ:,نمی خوریش...؟(ادمینتون منحرف شد😂)
(گایز من تند تند نمیزارم فعلا دستم به فاک رفته پریودم هستم حالم خوب نی میزارم پارت و اما آهسته آهسته)
۷.۲k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.